پارت یازده:
دوماه بعد : توی این دوماه خیلی به جیمین وابسته شدم و دوسش دارم ولی یک هفته ایه که دختر عموش از خارج برگشته خیلی باهام سرد شده ،کم محلی میکنه . کلید خونه جیمینو داشتم امروز میخوام برم خونشو سوپرایزش کنم . بعد از دبیرستان رفتم دم در خونشون و درو باز کردم و وارد شدم .صدای داد یه دختر اومد . قلبم ریخت صداش از توی اتاق میومد رفتم داخل اتاق دیدم لباس زیر دخترونه و لباس ریخته و با دیدن جیمین و دختر عموش دلم هری ریخت... باورم نمیشه داره بهم خیانت میکنه... × ا.ت وایسا!! سریع از خونه زدم بیرون حالم خیلی خراب بود ... باورم نمیشه ... دویدم جلومو نمیدیدم . با یکی برخورد کردم سرمو بالا گرفتم .کوک بود با چهره ای بهم ریخته .وقتی منو دید که دارم گریه میکنم نگران شد - ا.ت چی شده ؟ چرا داری گریه میکنی ؟ بدون اینکه جوابی بدم خودمو انداختم توی بغلم و گریه کردم + کوکا بغلم کن خواهش میکنم کمکم منو محکم بغل کرد .محکم بغلم کرد انقدر محکم که احساس کردم استخونم شکست . کوک موهامو آروم نوازش میکرد . - نمیخوای بگی چی شده؟ + کوکا... هق هق به...بهم خیانت کرد هق هق - هااا؟ برای چییی یعنی چی از صداش عصبانیت میبارید با گریه همه ماجرا رو براش تعریف کردم . - لیاقتتو نداشت ا.ت + کوک من تازه.....هق هق بهش علاقه مند شده بودم ....هق هق بهش وابسته شده بودم...هق هق .اون که... دم از عاشقی میزد چرا اینجوری کرد هق هق چرا خیانت کرد...هق هق مگه من...هق هق چی کم گذاشته بودم...هق هق - تو چیزی کم نذاشتی اون حتما تورو نمیخواسته ... + کوکا من چیکار ... هق هق کنم - انتقام بگیر + با کی ... هق هق - با من به چشمای کوک زل زدم - ا.ت دو قبلا منو دوست داشتی مگه نه ؟ سرمو تکون دادم - من هنوز عاشقتم و حسمنسبت بهت بیشتر شده دستمو گذاشت روی قلبش - این قلب هنوز برای تو میزنه به چشماش زل زدم + کوکا من نمیدونم که بتونم به کسی اعتماد کنم ...- بیا انتقام بگیریم ازش باشه؟ سرمو تکون دادم و خودمو توی بغلش جا کردم .واقعا به یه بغل نیاز داشتم . فردا صبح : تصمیم گرفتم انتقام بگیرم نشستم روی میز آرایشم و یه آرایش خیلی خوشگل صورتی کردم . خیلی خوشگل شده بودم . موهامو هم با اتو مو کمی حالت دادم خیلی خوشگل شده بود . لباس فرممو پوشیدم . دامن کوتاه پاهای خوشگلمو نشون میداد . کیفمو برداشتم . باید سعی کنم روحیمو خیلی خوب نشون بدم .یاد کوک افتادم .اون موقع که کوک و مین هو باهم بودن هم همین کارو کردم .راست میگن که بعضی چیزا توی زندگی دو بار تکرار میشه. سریع از پله ها رفتم پایین و از مامانم خداحافظی کردم .کفشمو پوشیدم و حرکت کردم بعد از چند دقیقه جلو دبیرستان بودم. آقای پارک جیمین منتظر انتقامم باش
۱۱۳.۴k
۱۷ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.