I wish I never saw it. پارت 11
رفت بیرون همین که رفت با زانو های سستم افتادم زمین اشک میریختم پاهامو تو خودم جمع کردمو گریه میکردم نگاهم به برگه می افتاد گریم شدت میگرفت انقدر گریه کردم سرم نبض میزد سردرد بدی داشتم
سرم به شدت سنگین بود میدونستم اگه امضا نکنم هر بلای بخاد سرم میاره ولی من باهاش ازدواج نمیکنم ساعتو دیدم شب شده بود
دیگه کم کم جیمین میامد برام مهم نبود چون هیچی توی این دنیا نداشتم فقط دخترونگیم که جیمین ازم نگرفته بودش از این بابت خوشحال بودم دست بهم نزده بود در یهو باز شد از جام بلند شدم خودش بود
اولین کاری که کرد برگرو گرفت وقتی دید هیچ امضای پاش نیست سرشو سریع برگردوند سمتم
جیمین: مگه نگفتم امضاش کن هااا... مثل اینکه کتک میخوای تا ادم شی
اومد سمتم سیلی محکمی زد افتادم زمین با مشت لگ افتاده بود به جونم تقلا میکردم ولم کنه ولی گوشش بده کار نبود
جیمین: دختره هرزه... دیگه انقدر سرخود شدی تا بازبون ادمی زاد باهات حرف میزنم دور بر میداری
ت ا: خ...هق... خواهش میکنم هق ولم کن
بدون توجه بهم کمربدنشو باز کرد وای خدا دیگه نا نداشتم... کمربند؟
شروع کرد زدن من برای اینکه به سرم نخوره دستمو حاله سرم کردم بعد یک ساعت کتک خوردن ازش از زدن خسته شد
جیمین: بانفس زدن... فردا برگه رو امضا شده میخوام رفت بیرون
وقتی درو بست گریم شدت گرفتم تمام بدنم درد میکرد از درد فقط گریه میکردم سعی کردم برم حموم لباسامو در اوردم اب و باز کردم زیر دوش وایسادمو هق میزدم یک ساعتی تو حموم فقط گریه کردم بزور از حموم دل کندم اومدم بیرون لباسامو پوشیدم
روتخت دراز کشیدم یاده دوساعت پیش افتادم که همین جا ازش میخواستم ولم کنه بی صدا اشک میریختم تا خوده صبح بیدار بودم چشمام باز نمیشدن از شدت خواب چشمام میسوخت چشمامو بستم با صدای داد بلندی از خواب پریدم
جیمین: مثل اینکه ادم بشو نیستی... نه؟ سریع کمربندشو در اورد عقبی رفتم
ت ا: خ... خواهش میک...
کمربند باشدت خورد به کف دستم سوزش بدی گرفت اون شب وسطای کتک خوردنش بیهوش شدم با درد چشمامو باز کردم صدای در اومد فکر کردم جیمینه سریع رفتم زیر پتو چند دقیقه بعد صدای گذاشتن چیزی رو میزو شنیدم
اجوما: خانم... خانم
سرم به شدت سنگین بود میدونستم اگه امضا نکنم هر بلای بخاد سرم میاره ولی من باهاش ازدواج نمیکنم ساعتو دیدم شب شده بود
دیگه کم کم جیمین میامد برام مهم نبود چون هیچی توی این دنیا نداشتم فقط دخترونگیم که جیمین ازم نگرفته بودش از این بابت خوشحال بودم دست بهم نزده بود در یهو باز شد از جام بلند شدم خودش بود
اولین کاری که کرد برگرو گرفت وقتی دید هیچ امضای پاش نیست سرشو سریع برگردوند سمتم
جیمین: مگه نگفتم امضاش کن هااا... مثل اینکه کتک میخوای تا ادم شی
اومد سمتم سیلی محکمی زد افتادم زمین با مشت لگ افتاده بود به جونم تقلا میکردم ولم کنه ولی گوشش بده کار نبود
جیمین: دختره هرزه... دیگه انقدر سرخود شدی تا بازبون ادمی زاد باهات حرف میزنم دور بر میداری
ت ا: خ...هق... خواهش میکنم هق ولم کن
بدون توجه بهم کمربدنشو باز کرد وای خدا دیگه نا نداشتم... کمربند؟
شروع کرد زدن من برای اینکه به سرم نخوره دستمو حاله سرم کردم بعد یک ساعت کتک خوردن ازش از زدن خسته شد
جیمین: بانفس زدن... فردا برگه رو امضا شده میخوام رفت بیرون
وقتی درو بست گریم شدت گرفتم تمام بدنم درد میکرد از درد فقط گریه میکردم سعی کردم برم حموم لباسامو در اوردم اب و باز کردم زیر دوش وایسادمو هق میزدم یک ساعتی تو حموم فقط گریه کردم بزور از حموم دل کندم اومدم بیرون لباسامو پوشیدم
روتخت دراز کشیدم یاده دوساعت پیش افتادم که همین جا ازش میخواستم ولم کنه بی صدا اشک میریختم تا خوده صبح بیدار بودم چشمام باز نمیشدن از شدت خواب چشمام میسوخت چشمامو بستم با صدای داد بلندی از خواب پریدم
جیمین: مثل اینکه ادم بشو نیستی... نه؟ سریع کمربندشو در اورد عقبی رفتم
ت ا: خ... خواهش میک...
کمربند باشدت خورد به کف دستم سوزش بدی گرفت اون شب وسطای کتک خوردنش بیهوش شدم با درد چشمامو باز کردم صدای در اومد فکر کردم جیمینه سریع رفتم زیر پتو چند دقیقه بعد صدای گذاشتن چیزی رو میزو شنیدم
اجوما: خانم... خانم
۹۴.۸k
۱۳ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.