عشق سخت
پارت اخر
ا/ت: کوک میشه منو برسونی خونه
کوک: چرا میخوای بری بیا خونه من
ا/ت: نه میخوام برم دیگه
کوک: باشه میرسونمت خونت
کوک منو رسوند خونه پیاده شدم
ا/ت: کوک مرسی خدافظ
کوک: خدافظ فقط یه چیزی
ا/ت: چی
کوک: فردا بیا خونم
ا/ت: اوممم باشه
کوک: لباس رسمی و خوب بپوش خدافظ
ا/ت: برای چی؟
کوک رفت
ا/ت: ای خدا رفتی
رفتم تو لباسام و عوض کردم بعدشم کم کم گرفتم خوابیدم
روز بعد
کوک گفت ساعت ۶ بیام اونجا
ساعت ۵ بود رفتم اماده شم که تا ۶ اونجا باشم
رفتم یه دوش ۱۰ مینی گرفتم
مونده بودم لباس چی بپوشم که یاد اون لباسی افتادم که وقتی با یونا و سولی بودم گرفتم
همونو پوشیدم(اسلاید دو)
راه افتادم سمت خونه کوک
رسیدم در خونه شو زدم
در باز شد رفتم تو
خونه نیمه روشن بود
خونه تزئین شده بود و اطراف پر گل بود
یه موزیک ملایم هم برای رقص پخش میشد
یهو کوک اومد جلوم خم شد و ازم خواست باهاش برقصم
قبول کردم
دو تایی داشتیم باهم میرقصیدیم
اهنگ که تموم شد کوک اومد جلوم خم شدو یه حلقه خیلی خوشگل از تو جیبش در اورد و دستم کرد(اسلاید سه)
خیلی ذوق کرده بودم
کوک: ا/ت با من ازدواج میکنی
ا/ت: آ... آره
پریدم بغلش
همون لحظه صدای دست زدن بقیه اومد
دور و بر رو نگاه کردم
دیدم همه اعضای بی تی اس اینجام یونا هم کنار جیمین وایستاده
جیمین اومد سمتمون
جیمین: ا/ت مبارک باشه
یهو زد زیر گریه
ا/ت: عههه جیمین چرا داری گریه میکنی
جیمین: خواهرم داره عروس میشه بعدش توقع داری گریه نکنم
ا/ت: باشه گریه نکن دیگه جیمین
بغلش کردم
همه داشتن به جیمین و کاراش میخندیدن
جیمین: منو چرا بغل میکنی برو کوک رو بغل کن مثلا اون ازت خاستگاری کرده من که نکردم
ا/ت: نه میخوای بیای خاستگاری کنی
.....
یک هفته بعد
امشب قراره با کوک ازدواج کنم خیلی ذوق دارم
از صبح تا عصر ارایش گرا داشتن منو ارایش میکردن بعدش هم لباسام رو پوشیدم و اماده شدم
ا/ت: کوک چطور شدم
کوک تا منو دید هنگ کرد
کوک: عالی شدی فقط ب خیلی برام رویایی هست که الان با تو قراره ازدواج کنم
ا/ت: باشه حالا بریم دیر میشه
....
عروسی تموم شد
کوک: ا/ت از الان به بعد دیگه تو زنمی دیگه میتونم به بقیه اینو بگم اخجون.
ا/ت: منم خوشحالم که شوهرم تویی
......
دو سال بعد
کوک: ا/ت بیا بغلم
هانا: نه بابایی منو بغل کن
کوک: خب هر دوتاتون رو بغل میکنم
کوک منو هانا رو بغل کرد
ا/ت: کوک.... از وضعیت الانمون خوشم میاد
کوک: منم....
پایان
_____________________________________________________
خوب شد؟
این فیک رو دوست داشتین؟
امید وارم که خوشتون اومده باشه 😊
ا/ت: کوک میشه منو برسونی خونه
کوک: چرا میخوای بری بیا خونه من
ا/ت: نه میخوام برم دیگه
کوک: باشه میرسونمت خونت
کوک منو رسوند خونه پیاده شدم
ا/ت: کوک مرسی خدافظ
کوک: خدافظ فقط یه چیزی
ا/ت: چی
کوک: فردا بیا خونم
ا/ت: اوممم باشه
کوک: لباس رسمی و خوب بپوش خدافظ
ا/ت: برای چی؟
کوک رفت
ا/ت: ای خدا رفتی
رفتم تو لباسام و عوض کردم بعدشم کم کم گرفتم خوابیدم
روز بعد
کوک گفت ساعت ۶ بیام اونجا
ساعت ۵ بود رفتم اماده شم که تا ۶ اونجا باشم
رفتم یه دوش ۱۰ مینی گرفتم
مونده بودم لباس چی بپوشم که یاد اون لباسی افتادم که وقتی با یونا و سولی بودم گرفتم
همونو پوشیدم(اسلاید دو)
راه افتادم سمت خونه کوک
رسیدم در خونه شو زدم
در باز شد رفتم تو
خونه نیمه روشن بود
خونه تزئین شده بود و اطراف پر گل بود
یه موزیک ملایم هم برای رقص پخش میشد
یهو کوک اومد جلوم خم شد و ازم خواست باهاش برقصم
قبول کردم
دو تایی داشتیم باهم میرقصیدیم
اهنگ که تموم شد کوک اومد جلوم خم شدو یه حلقه خیلی خوشگل از تو جیبش در اورد و دستم کرد(اسلاید سه)
خیلی ذوق کرده بودم
کوک: ا/ت با من ازدواج میکنی
ا/ت: آ... آره
پریدم بغلش
همون لحظه صدای دست زدن بقیه اومد
دور و بر رو نگاه کردم
دیدم همه اعضای بی تی اس اینجام یونا هم کنار جیمین وایستاده
جیمین اومد سمتمون
جیمین: ا/ت مبارک باشه
یهو زد زیر گریه
ا/ت: عههه جیمین چرا داری گریه میکنی
جیمین: خواهرم داره عروس میشه بعدش توقع داری گریه نکنم
ا/ت: باشه گریه نکن دیگه جیمین
بغلش کردم
همه داشتن به جیمین و کاراش میخندیدن
جیمین: منو چرا بغل میکنی برو کوک رو بغل کن مثلا اون ازت خاستگاری کرده من که نکردم
ا/ت: نه میخوای بیای خاستگاری کنی
.....
یک هفته بعد
امشب قراره با کوک ازدواج کنم خیلی ذوق دارم
از صبح تا عصر ارایش گرا داشتن منو ارایش میکردن بعدش هم لباسام رو پوشیدم و اماده شدم
ا/ت: کوک چطور شدم
کوک تا منو دید هنگ کرد
کوک: عالی شدی فقط ب خیلی برام رویایی هست که الان با تو قراره ازدواج کنم
ا/ت: باشه حالا بریم دیر میشه
....
عروسی تموم شد
کوک: ا/ت از الان به بعد دیگه تو زنمی دیگه میتونم به بقیه اینو بگم اخجون.
ا/ت: منم خوشحالم که شوهرم تویی
......
دو سال بعد
کوک: ا/ت بیا بغلم
هانا: نه بابایی منو بغل کن
کوک: خب هر دوتاتون رو بغل میکنم
کوک منو هانا رو بغل کرد
ا/ت: کوک.... از وضعیت الانمون خوشم میاد
کوک: منم....
پایان
_____________________________________________________
خوب شد؟
این فیک رو دوست داشتین؟
امید وارم که خوشتون اومده باشه 😊
۱۴.۷k
۳۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.