ماریانا:داشتم وارد دنیا انسان ها میشدم ولی ردم میکرد یعنی
ماریانا:داشتم وارد دنیا انسان ها میشدم ولی ردم میکرد یعنی چییی چرا نمیتونم برم توووووو هرچی تلاش کردم نشد از پشتم صدا اومد ک ترسیدم
تهیونگ:داشتم بیرون جنگل میگشتم چرا من همیشه اینجام از هیچ کسی توی جنگل خوشم نمیاد برای همین توی دنیای انسان ها هستم شب شده بود ک دیدم آسمون قرمزه آخرین بار دوسال پیش اینجوری شده داشتم به دروازه نزدیک میشدم دیدم ی دختر داره داد میزنه ک چرا نمبتونه وارد بشه
تو کی هستی؟؟
ماریانا:به تو چه
با من درست صحبت کن میگم کی هستی
ماریانا:منم گفتم به توچه فک کردی کی هستی
اینجوری آدم نمیشه دستش رو گرفتم ک چسبوندمش ب دیوار گفتم کی هستییییی؟؟
ماریانا:سر من داد بیداد نکن کیم ماریانا هستم خواهر کیم نیکلای و لوسیفر دختر کیم فرانک تمومهههه؟؟؟
چیییی:چرا دروغ میگی اون ک چندسال پیش مردههه
ماریانا:ااا میخوای برو از نیکلاس بپرس
با من بیا
ماریانا:وقتی دستم رو گرفت از در ردشدم باور نمیشد همون لحظه بال و تمامی اجزای بدنم بذگشت فرانک کشته شد و من برگشتم
تهیونگ با هم دیگه پرواز کردیم میدونستم خونه ا،ت هستم برای همین رفتیم اونجا ولی آسمون دیگه به مشکی داشت میزد
رسیدیم در خونه رفتبم تو حیاطک ا/ت درو بازکرد با دیدن ماریانا انگار بهش شک وارد شد
ا،ت ما ما ماریانا
ماریانا:ا/تتتتتت
دوئیدم سمتش ک محکم بقلم کرد دلم براش تنگ شده بود آسمون دوباره به حالت اول برگشت
ا/ت:هوا بارونی شذ و آسمون به حالت اول برگشت منو ماریانا تهیونگ رفتیم تو خونه ماریانا بعد دیدن جونگ کوک و جیمین لبخند زد ولی واسش جای تعجب داشت چرا جونگ کوک تغیر نکرده
پارت دوم فصل دوم🦋💜
تهیونگ:داشتم بیرون جنگل میگشتم چرا من همیشه اینجام از هیچ کسی توی جنگل خوشم نمیاد برای همین توی دنیای انسان ها هستم شب شده بود ک دیدم آسمون قرمزه آخرین بار دوسال پیش اینجوری شده داشتم به دروازه نزدیک میشدم دیدم ی دختر داره داد میزنه ک چرا نمبتونه وارد بشه
تو کی هستی؟؟
ماریانا:به تو چه
با من درست صحبت کن میگم کی هستی
ماریانا:منم گفتم به توچه فک کردی کی هستی
اینجوری آدم نمیشه دستش رو گرفتم ک چسبوندمش ب دیوار گفتم کی هستییییی؟؟
ماریانا:سر من داد بیداد نکن کیم ماریانا هستم خواهر کیم نیکلای و لوسیفر دختر کیم فرانک تمومهههه؟؟؟
چیییی:چرا دروغ میگی اون ک چندسال پیش مردههه
ماریانا:ااا میخوای برو از نیکلاس بپرس
با من بیا
ماریانا:وقتی دستم رو گرفت از در ردشدم باور نمیشد همون لحظه بال و تمامی اجزای بدنم بذگشت فرانک کشته شد و من برگشتم
تهیونگ با هم دیگه پرواز کردیم میدونستم خونه ا،ت هستم برای همین رفتیم اونجا ولی آسمون دیگه به مشکی داشت میزد
رسیدیم در خونه رفتبم تو حیاطک ا/ت درو بازکرد با دیدن ماریانا انگار بهش شک وارد شد
ا،ت ما ما ماریانا
ماریانا:ا/تتتتتت
دوئیدم سمتش ک محکم بقلم کرد دلم براش تنگ شده بود آسمون دوباره به حالت اول برگشت
ا/ت:هوا بارونی شذ و آسمون به حالت اول برگشت منو ماریانا تهیونگ رفتیم تو خونه ماریانا بعد دیدن جونگ کوک و جیمین لبخند زد ولی واسش جای تعجب داشت چرا جونگ کوک تغیر نکرده
پارت دوم فصل دوم🦋💜
۶.۸k
۱۵ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.