𝑷𝒂𝒓𝒕¹⁵
عشق زیبا (𝚜𝚌𝚑𝚘𝚗𝚎 𝙻𝚒𝚎𝚋𝚎) 𝑷𝒂𝒓𝒕¹⁵
دور روز بعد:
هنوز به جیمین نگفتن که هیون سون گفته دوست دارم امروزم میخام به هیون یون بگم دوسش ندارم . ساعت پنچ و نیم بود رفتم تاکسی گرفتم جیمینم خونه نبود وقتی رسیدم اون زودتر رسیده بود رفتم سر میز گفت چی سفارش میدی گفتم: + کاپوچینو . به خدمتکار گفته آورد برامون دیدم هیچ حرفی نمیزنه شروع کردم: + خب میخوام در مورد دو روز پیش بهت بگم. هیون سون: بفرما . + خب اینکه اول قصد این نیست دلتو بشکنم ولی من دوست ندارم و اینکه من اصلا خیانت نمیکنم عشق هم تو نگاه اول فقط هوس هس امیدوارم کسی دیگه ای رو به جای من دوست داشته باشی
هیون سون: اومم نگران نباش ولی من هنوز دوست دارم. + خداحافظ. هیون سون: خداحافظ😊.
.
.
.
.
.
رفتم خونه بلاخره تموم شد. جیمین هنوز نیومده بود ساعت ۱۱ شب بود که با صدای در که محکم به دیوار خورد از جا پریدم جیمبن بود درو محکم بست اومد سمتم گفت:
_ ا/ت این چه کاری بود تو کردی ها ( با داد) با دادی که زد ترس تمام بدنم رو گرفت . ادامه داد و دوباره با داد گفت: _ مگه تو قول ندادی که حتی یک کلمه صحبت نکنی ها چرا داری اینکارو با من میکنی تنبیهت تو راهه . بغلم کرد و برد تو اتاق در و بست بغضم شکست و شروع کردم گریه کردن. + جیمین لطفا هق... هق خواهش میکنم. بی توجه به حرفام لباسم رو پاره کرد تو بدنم تا حالا اینقدر عصبانی ندیده بودمش و ترس داشت .... همینطور گریه میکردم و بهش میگفتم بس کن اما اصلا اهمیت نمیداد........
کامنت و لایک= پارت بعدی🖇️⛓️
دور روز بعد:
هنوز به جیمین نگفتن که هیون سون گفته دوست دارم امروزم میخام به هیون یون بگم دوسش ندارم . ساعت پنچ و نیم بود رفتم تاکسی گرفتم جیمینم خونه نبود وقتی رسیدم اون زودتر رسیده بود رفتم سر میز گفت چی سفارش میدی گفتم: + کاپوچینو . به خدمتکار گفته آورد برامون دیدم هیچ حرفی نمیزنه شروع کردم: + خب میخوام در مورد دو روز پیش بهت بگم. هیون سون: بفرما . + خب اینکه اول قصد این نیست دلتو بشکنم ولی من دوست ندارم و اینکه من اصلا خیانت نمیکنم عشق هم تو نگاه اول فقط هوس هس امیدوارم کسی دیگه ای رو به جای من دوست داشته باشی
هیون سون: اومم نگران نباش ولی من هنوز دوست دارم. + خداحافظ. هیون سون: خداحافظ😊.
.
.
.
.
.
رفتم خونه بلاخره تموم شد. جیمین هنوز نیومده بود ساعت ۱۱ شب بود که با صدای در که محکم به دیوار خورد از جا پریدم جیمبن بود درو محکم بست اومد سمتم گفت:
_ ا/ت این چه کاری بود تو کردی ها ( با داد) با دادی که زد ترس تمام بدنم رو گرفت . ادامه داد و دوباره با داد گفت: _ مگه تو قول ندادی که حتی یک کلمه صحبت نکنی ها چرا داری اینکارو با من میکنی تنبیهت تو راهه . بغلم کرد و برد تو اتاق در و بست بغضم شکست و شروع کردم گریه کردن. + جیمین لطفا هق... هق خواهش میکنم. بی توجه به حرفام لباسم رو پاره کرد تو بدنم تا حالا اینقدر عصبانی ندیده بودمش و ترس داشت .... همینطور گریه میکردم و بهش میگفتم بس کن اما اصلا اهمیت نمیداد........
کامنت و لایک= پارت بعدی🖇️⛓️
۱۸.۹k
۲۶ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.