فیک جونگ کوک«زندگی پیچیده ی من» p22
*از زبان کوک*
رسیدیم لس آنجلس، از همون اول کل مردم جمع شده بودن تو فرودگاه منتظر ما سه تا
دخترا هماهنگ کردن که چطور نزارن بیان نزدیکمون و بقیه ی بادیگاردا هم دور و برمون باشن
پیاده شدیم، همین که وارد شدیم جیغ همه رفت هوا
نگران هایون بودم که هم باید حواسش به من باشه هم جینا
یهو دیدم مردم شروع کردن به پرت کردن وسایلشون، بلکه ما اونارو بگیریم و با خودمون ببریم، میشه گفت هدایا
یه وسیله ی بزرگ به سمت منو جینا پرت شد
جینا محکم بازومو گرفت و جیغ خفیفی کشید که دیدم هایون عروسک رو گرفته تو دستش
هایون: شما خوبید قربان؟!
کوک: اره خوبیم، خب بریم
سریع از فرودگاه خارج شدیم که تازه دردسر لین شروع شده بود که با چی بریم هتل
هانول: خببب، حالا با چی میریم هتل؟!
جیمین: غمتون نباشه ماشین من داره میاد!!
بعد از چند دقیقه ماشین جیمین اومد و همه سوار شدیم و رفتیم هتل
جین هیونگ رفت که کلید اتاق هارو تحویل بگیره
جین: بفرمااا، اومدمممم
یونا: فقط دوتا؟!
جین: دوتا اتاق، یکیش مال من و کوک و جیمینه! اون یکی هم مال تو و هانول و هایون و جیناعه
جینا: چیییی؟ من با اینا؟!
کوک: حرف نباشه جینا، هایون ازت محافظت کرد! این جای تشکرته؟
جینا: ولی اخه.... ایشششش
جین کلیدو به دخترا داد و همه رفتن تو اتاقاشون، فردا کلی کار داریم
*از زبان هایون*
رفتیم تو اتاق، چهارتا تخت به رنگ های صورتی، مشکی، سفید و بنفش روشن بود، من تخت مشکی رو گرفتم و هانولم صورتیه، یونا بنفشه و جینا هم سفید
انگار حینا از ما خوشش نمیومد
جینا: من بدم میاد کسی تو دست و پام باشه! به نفعتونه تو کارای من دخالت نکنین وگرنه من.....
و با سرعت رفت حموم
یونا: عفریته اس!!!
هانول: اه اه اه، چندش لوس
هایون: چشه این؟ چرا همه باهامون مشکل دارن؟!
بعد جینا از حموم اومد ما سه تا رفتیم حموم، بقیه مشغول بودن، من از حموم اومدم دیدم جینا نیستش
رفتم بیرون که جین شیی رو دیدم
هایون: اوه جین شیی، شما جینا رو ندیدین؟
جین: چرا تو اتاق پیش کوک و جیمینه، به یونا بگو میخوام برم بیرون باهام بیاد
هایون: چشم
رفتم به یونا گفتم اماده شد و رفت با جین شیی بیرون
رسیدیم لس آنجلس، از همون اول کل مردم جمع شده بودن تو فرودگاه منتظر ما سه تا
دخترا هماهنگ کردن که چطور نزارن بیان نزدیکمون و بقیه ی بادیگاردا هم دور و برمون باشن
پیاده شدیم، همین که وارد شدیم جیغ همه رفت هوا
نگران هایون بودم که هم باید حواسش به من باشه هم جینا
یهو دیدم مردم شروع کردن به پرت کردن وسایلشون، بلکه ما اونارو بگیریم و با خودمون ببریم، میشه گفت هدایا
یه وسیله ی بزرگ به سمت منو جینا پرت شد
جینا محکم بازومو گرفت و جیغ خفیفی کشید که دیدم هایون عروسک رو گرفته تو دستش
هایون: شما خوبید قربان؟!
کوک: اره خوبیم، خب بریم
سریع از فرودگاه خارج شدیم که تازه دردسر لین شروع شده بود که با چی بریم هتل
هانول: خببب، حالا با چی میریم هتل؟!
جیمین: غمتون نباشه ماشین من داره میاد!!
بعد از چند دقیقه ماشین جیمین اومد و همه سوار شدیم و رفتیم هتل
جین هیونگ رفت که کلید اتاق هارو تحویل بگیره
جین: بفرمااا، اومدمممم
یونا: فقط دوتا؟!
جین: دوتا اتاق، یکیش مال من و کوک و جیمینه! اون یکی هم مال تو و هانول و هایون و جیناعه
جینا: چیییی؟ من با اینا؟!
کوک: حرف نباشه جینا، هایون ازت محافظت کرد! این جای تشکرته؟
جینا: ولی اخه.... ایشششش
جین کلیدو به دخترا داد و همه رفتن تو اتاقاشون، فردا کلی کار داریم
*از زبان هایون*
رفتیم تو اتاق، چهارتا تخت به رنگ های صورتی، مشکی، سفید و بنفش روشن بود، من تخت مشکی رو گرفتم و هانولم صورتیه، یونا بنفشه و جینا هم سفید
انگار حینا از ما خوشش نمیومد
جینا: من بدم میاد کسی تو دست و پام باشه! به نفعتونه تو کارای من دخالت نکنین وگرنه من.....
و با سرعت رفت حموم
یونا: عفریته اس!!!
هانول: اه اه اه، چندش لوس
هایون: چشه این؟ چرا همه باهامون مشکل دارن؟!
بعد جینا از حموم اومد ما سه تا رفتیم حموم، بقیه مشغول بودن، من از حموم اومدم دیدم جینا نیستش
رفتم بیرون که جین شیی رو دیدم
هایون: اوه جین شیی، شما جینا رو ندیدین؟
جین: چرا تو اتاق پیش کوک و جیمینه، به یونا بگو میخوام برم بیرون باهام بیاد
هایون: چشم
رفتم به یونا گفتم اماده شد و رفت با جین شیی بیرون
۵.۰k
۰۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.