فیک کوک💖
پارت دوم
این قسمت بستست
--------------
ویو ا.ت
آییی آیگوو چقدر امروز خسته شدم هوففف دیگه ساعت تقریبا 20:55 و باید تعطیل کنم یه نگاه به نیلان که پشت پیشخوان خوابیده بود کردم لبخندی روی لبم نشست تابلوی باز روی در رو به بسته تغییر دادم و میخواستم پیشبندم رو در بیارم که با صدای زنگوله بالای در نظرم جلب شد
کوک: یه قهوه ی تلخ
ا.ت: بستیم
دیدم که داره میره سمت یکی از میز ها رفتم پیشش
ا.ت: اقای محترم گفتم بستیم سواد نداری تابلو رو بخونی حالا هم لطفا برین بیرون
کوک: چی گفتی؟
ا.ت: گفتم بیرون نکنه کری
کوک: داری منو بیرون میکنی؟
ا.ت: بله دقیقا شما خود خود شمارو
کوک: خواهیم دید (پوزخند)
بلند شد و رفت سمت در
ا.ت: هری بابا
و بعد از یه نیم نگاه خارج شد با خودش چی فکر کرده هوففف خدا کمکم کنه با این مشتریا در مغازه رو قفل کردم و نیلان رو بغلم کردم و باهم رفتیم توی ساختمون گذاشتمش روی تخت و خودمم کنارش خوابیدم
چطور بودش؟🎉
این قسمت بستست
--------------
ویو ا.ت
آییی آیگوو چقدر امروز خسته شدم هوففف دیگه ساعت تقریبا 20:55 و باید تعطیل کنم یه نگاه به نیلان که پشت پیشخوان خوابیده بود کردم لبخندی روی لبم نشست تابلوی باز روی در رو به بسته تغییر دادم و میخواستم پیشبندم رو در بیارم که با صدای زنگوله بالای در نظرم جلب شد
کوک: یه قهوه ی تلخ
ا.ت: بستیم
دیدم که داره میره سمت یکی از میز ها رفتم پیشش
ا.ت: اقای محترم گفتم بستیم سواد نداری تابلو رو بخونی حالا هم لطفا برین بیرون
کوک: چی گفتی؟
ا.ت: گفتم بیرون نکنه کری
کوک: داری منو بیرون میکنی؟
ا.ت: بله دقیقا شما خود خود شمارو
کوک: خواهیم دید (پوزخند)
بلند شد و رفت سمت در
ا.ت: هری بابا
و بعد از یه نیم نگاه خارج شد با خودش چی فکر کرده هوففف خدا کمکم کنه با این مشتریا در مغازه رو قفل کردم و نیلان رو بغلم کردم و باهم رفتیم توی ساختمون گذاشتمش روی تخت و خودمم کنارش خوابیدم
چطور بودش؟🎉
۳.۷k
۰۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.