6P
با افکارم به خواب رفتم...
پرش زمانی به دو روز بعد...
ا،ت ویو
دلم برای قدم زدن توی خیابون های سئول تنگ شده بود....با اینکه خاطره خوشی نداشتم..ولی حدود ۱۱ شب بود که یه بافت نازک گلبهی با دامن گلبی انتخاب کردم و شلوار جورابی همرنگ پوستم رو پاک کردم.. و ماسک زدم و از عمارت بیرون رفتم هوا دلنواز بود....دل تنگی هامو یادم مینداخت....اروم اروم قدم میزدم....میزاشتم باد اجزای صورتمو لمس کنه...ماسکمو پایین کشیدم تا کی باید اینجوری زندگی کنم؟میخوام ازاد باشم حدود ۲ ساعت بود بیرون بودم...که با احساس حضور ماشینی پشت سرم ایستادم تا خواستم برگردم با خوردن چیزی توی سرم بیهوش شدم ....ا،ت:اخ سرم...من کجام؟
.. .
ببخشید مادر گرامی اومده بالا سرم میگه باید بخوابم بعد ادامه شو مینویسم
پرش زمانی به دو روز بعد...
ا،ت ویو
دلم برای قدم زدن توی خیابون های سئول تنگ شده بود....با اینکه خاطره خوشی نداشتم..ولی حدود ۱۱ شب بود که یه بافت نازک گلبهی با دامن گلبی انتخاب کردم و شلوار جورابی همرنگ پوستم رو پاک کردم.. و ماسک زدم و از عمارت بیرون رفتم هوا دلنواز بود....دل تنگی هامو یادم مینداخت....اروم اروم قدم میزدم....میزاشتم باد اجزای صورتمو لمس کنه...ماسکمو پایین کشیدم تا کی باید اینجوری زندگی کنم؟میخوام ازاد باشم حدود ۲ ساعت بود بیرون بودم...که با احساس حضور ماشینی پشت سرم ایستادم تا خواستم برگردم با خوردن چیزی توی سرم بیهوش شدم ....ا،ت:اخ سرم...من کجام؟
.. .
ببخشید مادر گرامی اومده بالا سرم میگه باید بخوابم بعد ادامه شو مینویسم
۱۷.۰k
۰۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.