قانون عشق p51
نزاشت حرفمو کامل بزنم یه قدم بهم نزدیک تر شد : چه مسئله ای؟
بی توجه به سوالی که پرسید گفتم: ممنون از اینکه گذاشتید اینجا کار کنم
سرمو بالا گرفتم و زل زدم تو چشماش و اینبار از فعل جمع استفاده نکردم: امیدوارم کنار هایون خوشبخت بشی
به سمت در رفتم ک دستمو گرفت و ناچار برگشتم
جونگ کوک: این حرفا یعنی چی ..چرا میخوای بری؟
من: دلیل دارم .....و دلیلم تنها چیزیه که بخاطرش تا حالا طاقت اوردم
صورتش ب حالت تعجبی دراومد
قبل از اینکه چیزی بگه گفتم: نگران هم نباش......دیگه دارم از زندگیت میرم بیرون ، و تو میمونی و انتخابی که کردی ......فقط ای کاش اون هم مثل من رها نکنی و کنارش بمونی
دستمو از تو دستش بیرون کشیدم درو باز کردم
قبل رفتن ایستادم : میتونی راحت زندگی کنی ..... من اصلا دنبال انتقام ازت نیستم ، چون زندگی خودش انتقام دل شکسته ی منو ازت میگیره مراقب خودت باش مریض میشی برو دکتر و بیرونم میری لباس گرم بپوش ........خدافظ جئون جونگ کوک
رفتم و سری از خونه خارج شدم ..سعی میکردم صدای بلند گریمو پایین بیارم ولی دلم خیلی پر بود
حرفای دیگه ای هم داشتم تا بهش بزنم میخواستم بگم من خیلییی دوست داشتم جونگ کوک ...و هنوزم عشقت توی قلبم وجود داره
میخواستم بگم بدجوری قلبمو شکوندی ولی بخشیدم میخواستم بگم، بچتو به یادگاری از عشقی که بهت داشتم نگه میدارم و عین جونم ازش مواظبت میکنم
میخواستم بگم ولی نگفتم ..هیچ کدوم از اینا رو نگفتم
از شدت گریه چشام میسوخت و پاهام توان ادامه دادن رو نداشت..یه تاکسی گرفتم و آدرس خونه منشی مین رو دادم
قبلا باهاش هماهنگ کرده بودم که میام خونش
به بیرون نگاه میکردم و با اهنگی که از طریق هندزفری میشنیدم گریه میکردم
《وقتی صدای شکستن غرورم یادمه ، پای تو موندنم خیانت به خودمه
دیگه نمیزارم ب چیزی وابسته شم ، دارم از دوست داشتنت دست میکشم
باید بگذرم از حسی که دارم
با حس تازت تنهات بزارم
دلتنگیامو یادم نیارم ..تنهات بزارم》
زمان زودتر از تصورم گذشت و رسیدم به خونه منشی مین ...
/سه روز بعد/
شب اول خونه منشی مین موندم و فردا رفتم دنبال خونه حقوقی ک تو اون دو ما کار کردنم تو خونه جونگ کوک بود
به قدری بود ک بشه باهاش یه خونه اجاره کرد
با کمک منشی مین تونستم توی خونه ی کسی بشم کمک باغبون
شغل ساده ای بود و تا چند ماهه دیگه زیاد بهم فشار نمیاورد
صاحب اون خونه هم رئیس شرکتی بود که منشی مین توش کار میکرد فردا صبح اولین روزه کاریم محسوب میشه
پس بهتره زود بخوابم که فردا سر حال بلند شم
بی توجه به سوالی که پرسید گفتم: ممنون از اینکه گذاشتید اینجا کار کنم
سرمو بالا گرفتم و زل زدم تو چشماش و اینبار از فعل جمع استفاده نکردم: امیدوارم کنار هایون خوشبخت بشی
به سمت در رفتم ک دستمو گرفت و ناچار برگشتم
جونگ کوک: این حرفا یعنی چی ..چرا میخوای بری؟
من: دلیل دارم .....و دلیلم تنها چیزیه که بخاطرش تا حالا طاقت اوردم
صورتش ب حالت تعجبی دراومد
قبل از اینکه چیزی بگه گفتم: نگران هم نباش......دیگه دارم از زندگیت میرم بیرون ، و تو میمونی و انتخابی که کردی ......فقط ای کاش اون هم مثل من رها نکنی و کنارش بمونی
دستمو از تو دستش بیرون کشیدم درو باز کردم
قبل رفتن ایستادم : میتونی راحت زندگی کنی ..... من اصلا دنبال انتقام ازت نیستم ، چون زندگی خودش انتقام دل شکسته ی منو ازت میگیره مراقب خودت باش مریض میشی برو دکتر و بیرونم میری لباس گرم بپوش ........خدافظ جئون جونگ کوک
رفتم و سری از خونه خارج شدم ..سعی میکردم صدای بلند گریمو پایین بیارم ولی دلم خیلی پر بود
حرفای دیگه ای هم داشتم تا بهش بزنم میخواستم بگم من خیلییی دوست داشتم جونگ کوک ...و هنوزم عشقت توی قلبم وجود داره
میخواستم بگم بدجوری قلبمو شکوندی ولی بخشیدم میخواستم بگم، بچتو به یادگاری از عشقی که بهت داشتم نگه میدارم و عین جونم ازش مواظبت میکنم
میخواستم بگم ولی نگفتم ..هیچ کدوم از اینا رو نگفتم
از شدت گریه چشام میسوخت و پاهام توان ادامه دادن رو نداشت..یه تاکسی گرفتم و آدرس خونه منشی مین رو دادم
قبلا باهاش هماهنگ کرده بودم که میام خونش
به بیرون نگاه میکردم و با اهنگی که از طریق هندزفری میشنیدم گریه میکردم
《وقتی صدای شکستن غرورم یادمه ، پای تو موندنم خیانت به خودمه
دیگه نمیزارم ب چیزی وابسته شم ، دارم از دوست داشتنت دست میکشم
باید بگذرم از حسی که دارم
با حس تازت تنهات بزارم
دلتنگیامو یادم نیارم ..تنهات بزارم》
زمان زودتر از تصورم گذشت و رسیدم به خونه منشی مین ...
/سه روز بعد/
شب اول خونه منشی مین موندم و فردا رفتم دنبال خونه حقوقی ک تو اون دو ما کار کردنم تو خونه جونگ کوک بود
به قدری بود ک بشه باهاش یه خونه اجاره کرد
با کمک منشی مین تونستم توی خونه ی کسی بشم کمک باغبون
شغل ساده ای بود و تا چند ماهه دیگه زیاد بهم فشار نمیاورد
صاحب اون خونه هم رئیس شرکتی بود که منشی مین توش کار میکرد فردا صبح اولین روزه کاریم محسوب میشه
پس بهتره زود بخوابم که فردا سر حال بلند شم
۶۳.۸k
۲۱ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.