♕در این بازی عشق و مرگ یکیست♕پارت19(بخش دوم)
.÷بیا امادست.+ممنوننن. یه گازه بزرگ از کولوچه ها زدم.+امممممم چقد خوشمزست. داشتم از کوکیام لذت میبردم که یهو تهیونگ اومد تو اشپزخونه #اجوما میگم چیزی داری برا... تو که اینجایی+میخوام فضولامو بشمارم. اولیش تو بودی. #بیین بچه.. ÷تهیونگ با ادب باش. اخ من قربون اجوما جونم بشم. چقد مهربونه. اصن فداش شم. تهیونگ نشست پشت میز و میخواست کوکی های عزیز منو بخوره. دستش اومد سمته بشقاب که یکی محکم زدم رو دستش.+بهت یاد ندادن اول باید اجازه بگیری. #اجازه از کی؟ از تو؟+اره از من. ÷شبیه بچه ها شدید. بازم هست تهیونگ برات میارم. تا زمانی که اجوما کلوچه های گرمو توی بشقاب میچید ماهم بهم چش غره میرفتیم. بعد از تموم شدن کولوچه هام از اجوما تشکر کردم. خواستم از اشپز خونه برم بیرون که تهیونگ صدام کرد. #هی سیندرلا.+با منی؟ #اره دیگه مگه کسی غیره تو اینجاست؟+جونم خره شرک. یه پوزخند مسخره زد. #جلسه داریم دنبالم بیا
۲.۰k
۲۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.