از دروغ خوشم نمیاد

از دروغ خوشم نمیاد
ولی پریشب یه خابی دیدم
گفتم شاید باور نکنید
ولی این خاب خیلی سمیه
خاب اردیایی
یه بارم قبلا دیده بودم
ولی این دیگه خیلی سمه
خاب دیدم ارسلان بچه داره
سپهر کاشی
دیانا تو یگی از اون مدرسه ها معلمه
ارسلان روی پله ایستاده بود
سپهر میره بالا
بهش میگه:خدافز بابا
ارسلانم خداحافظی میکنه
سپهر میره سر کلاسش
ارسلان بیرون با مدیر سپهر صحبت میکنه
لیست بچه هارو تو بیرون کلاس دیانا میبینه
اگه بدونید تو هر کلاسی یه جدول داره اسامی اسم بچه هارو مینویسن
بعد دید نوشته سپهر کاشی
بعد رفت تو کلاس خودش دیانا
بعد ارسلان رفت بالا تو کلاس سپهر
دیانا رفت دم در کلاس گفت:ببخشید میشه
به سپهر کاشی بگید بیاد ولی پدرش نیاد
سپهر که اومد بیرون دیانا داشت نگاش میکرد که ارسلان اومد بیرونو با لحن ناراحتی گفت:دیانا
دیاناهم نذاشت حرف بزنه گفت:سپهر لیاقت تو نیست
بعد گوشیم زنگ خورد و رفتم مدرسه😃😃😃
ای کاش پنجشنبه بود مننن خواب میموندم ادامشو میدیدم
ای خداااا😃
بچه ها شایعه سازی نمیکنم
ولی نمیدونم چرا خابشونو میبینم
اون دفعه خاب دیدم محراب اردیا رو اورده کیش روی دوتا صندلی نشوندنشون بعد بهشون میگن قول بدید دیگه اختلاف نکنید
شت😐
معنی نمیدههه
ولی شاید خابم تبرر داشته باشه اشتی کننن از کجا معلوم😃✨
روزتون زیبا
خدافزز