یوو اومدم با پارت بعدیش:)
یوو اومدم با پارت بعدیش:)
_
*ممنونم که نجاتم دادی ولی توئم فرقی با اونا نداری*
دیگه توانی نداشتم چشمامو باز کنم
سرم درد میکرد صداها توگوشم میپیچیدن
کی بود که داد زد؟
چشمام رو به زورم که شده بود باز کردم
خیلی جای دستم درد داشتم
دردم خیلی زیاد بود
شخصی که ازم دفاع کرد اون.....
اون هایتانی بود
سانزو:اوی ریندو تمه.....چون فقط تو کشتن مامانش پا پس کشیدی ایندفعه اجازه نمیدم عقب بکشی فهمیدی؟
ریندو:تو نمیخواد برای من چیزی رو روشن کنی باکا اجازه نمیدم ا.ت رو اذیت کنی حتا حاضرم از دستورات مایکی هم سرپیچی کنم ازون قانونای مزخرفش و حتا از روی جنازه ی سگش هم که شده رد میشم حالا تو بگو فهمیدی؟
ران: اوی اوی یواش تر برو ریندو چی داری میگی چت شده؟ از دستورات مایکی سرپیچی کنی؟ هه مگه سگش میذاره؟
سانزو عصبانی تر از قبل شده بود انگار که صاحب یک سگ وحشی قلادشو ول کنه و بذاره به همه حمله کنه سانزو به سمت ریندو رفت
قدم هاش محکم بودن و خودش هم کاملن جدی
سانزو با صدایی خیلی عصبی و خشمگین گفت
سانزو:چجوری جرعت میکنی از مایکی سرپیچی کنی؟
ریندو:خیلی راحت توچطور جرعت کردی مامان دوست دختر منو بکشی؟
ران:ها؟ نی_سان الان شد دوست دخترت؟ چقدر عوض شدی
ریندو داشت از من در برابر دونفر که روهم زورشون بیشتر ازش میشد دفاع میکرد
و من اینجا بیکار افتاده بودم روی زمین
به زور بلند شدم
سانزو به ران اشره ای کرد که باعث شد برای تماشا متوقف شدم
ران طنابی رو از توی ماشین آورد و اومد سمت من و دستامو بست دیگه نمیتونستم تکون بخورم
سانزو باتوم ران رو برداشت و با تمام زورش به ریندو ضربه میزد
استخون های ریندو زیر باتوم ران خورد میشدن و میشکستن ریندو اولش مقاومت میکرد ولی بعد اینکه استخون پاش شکست دادی از ته دل کشید به ران نگاهی کردم که داشت با لذت به سانزو و ران نگاه میکرد
این دیگه چه رابطه ی مزخرفی بود؟
ا.ت:ر...ران توچطور میتونی؟
ران:ها؟ منظورت چیه؟
ا.ت:منظورم چیه لعنتی؟ داداش کوچیکترت داره زجر میکشه و تو اینطوری نگاش میکنی؟ بدون هیچ اضطرابی؟ تو واقعن داداشش نیستی تو یک هیولایی
همه ی اینارو داد زدم و جمله ی بعدیم رو بلند تر گفتم با تمام توانم
ا.ت:اصنم قصد نداری جلوی اون سگ هار رو بگیری عوضی اون داداشته
سانزو ضربه ی محکمی به سر ریندو زد که باعث شد ریندو بیهوش بشه
ران:خب بیهوش شد ببریمش مقر بونتن
سانزو:دختررو چیکار کنیم؟
ران:از هویتمون با خبر شده اونم ببریم ببینیم چی میگه.
سانزو:پس بزارش تو ماشین
ران:بی صبرانه منتظر جواب مایکی میمونم اگر بردش کنه خیلی خوب میشه
سانزو(با خنده):خوب میشه؟ عالی میشه
با این حرف ترس کل وجودمو گرفت که سانزو اومد سمتم و خون روی صورتشو پاک کرد و منو بغل کرد و انداخت توی صندوق عقب ماشین
_
*ممنونم که نجاتم دادی ولی توئم فرقی با اونا نداری*
دیگه توانی نداشتم چشمامو باز کنم
سرم درد میکرد صداها توگوشم میپیچیدن
کی بود که داد زد؟
چشمام رو به زورم که شده بود باز کردم
خیلی جای دستم درد داشتم
دردم خیلی زیاد بود
شخصی که ازم دفاع کرد اون.....
اون هایتانی بود
سانزو:اوی ریندو تمه.....چون فقط تو کشتن مامانش پا پس کشیدی ایندفعه اجازه نمیدم عقب بکشی فهمیدی؟
ریندو:تو نمیخواد برای من چیزی رو روشن کنی باکا اجازه نمیدم ا.ت رو اذیت کنی حتا حاضرم از دستورات مایکی هم سرپیچی کنم ازون قانونای مزخرفش و حتا از روی جنازه ی سگش هم که شده رد میشم حالا تو بگو فهمیدی؟
ران: اوی اوی یواش تر برو ریندو چی داری میگی چت شده؟ از دستورات مایکی سرپیچی کنی؟ هه مگه سگش میذاره؟
سانزو عصبانی تر از قبل شده بود انگار که صاحب یک سگ وحشی قلادشو ول کنه و بذاره به همه حمله کنه سانزو به سمت ریندو رفت
قدم هاش محکم بودن و خودش هم کاملن جدی
سانزو با صدایی خیلی عصبی و خشمگین گفت
سانزو:چجوری جرعت میکنی از مایکی سرپیچی کنی؟
ریندو:خیلی راحت توچطور جرعت کردی مامان دوست دختر منو بکشی؟
ران:ها؟ نی_سان الان شد دوست دخترت؟ چقدر عوض شدی
ریندو داشت از من در برابر دونفر که روهم زورشون بیشتر ازش میشد دفاع میکرد
و من اینجا بیکار افتاده بودم روی زمین
به زور بلند شدم
سانزو به ران اشره ای کرد که باعث شد برای تماشا متوقف شدم
ران طنابی رو از توی ماشین آورد و اومد سمت من و دستامو بست دیگه نمیتونستم تکون بخورم
سانزو باتوم ران رو برداشت و با تمام زورش به ریندو ضربه میزد
استخون های ریندو زیر باتوم ران خورد میشدن و میشکستن ریندو اولش مقاومت میکرد ولی بعد اینکه استخون پاش شکست دادی از ته دل کشید به ران نگاهی کردم که داشت با لذت به سانزو و ران نگاه میکرد
این دیگه چه رابطه ی مزخرفی بود؟
ا.ت:ر...ران توچطور میتونی؟
ران:ها؟ منظورت چیه؟
ا.ت:منظورم چیه لعنتی؟ داداش کوچیکترت داره زجر میکشه و تو اینطوری نگاش میکنی؟ بدون هیچ اضطرابی؟ تو واقعن داداشش نیستی تو یک هیولایی
همه ی اینارو داد زدم و جمله ی بعدیم رو بلند تر گفتم با تمام توانم
ا.ت:اصنم قصد نداری جلوی اون سگ هار رو بگیری عوضی اون داداشته
سانزو ضربه ی محکمی به سر ریندو زد که باعث شد ریندو بیهوش بشه
ران:خب بیهوش شد ببریمش مقر بونتن
سانزو:دختررو چیکار کنیم؟
ران:از هویتمون با خبر شده اونم ببریم ببینیم چی میگه.
سانزو:پس بزارش تو ماشین
ران:بی صبرانه منتظر جواب مایکی میمونم اگر بردش کنه خیلی خوب میشه
سانزو(با خنده):خوب میشه؟ عالی میشه
با این حرف ترس کل وجودمو گرفت که سانزو اومد سمتم و خون روی صورتشو پاک کرد و منو بغل کرد و انداخت توی صندوق عقب ماشین
۷.۴k
۲۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.