Meeting Again
part⑦
توی گپ به بچه های اکیپ گفتم اول بعضیاشون بخاطر یهویی بودن مخالفت کردن ولی بعد راضی شدن. قرار گذاشتیم شام بریم بیرون
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ساعت شش بود و من آماده بودم. لباس مشکی جذبم که تا رن هام میومد ولی باز چاک داشت با صندل های پاشنه ده سانتی رژ آلبالویی با کیف "ysl" قبول داشتم لباس زیادی باز بود و اصلا توش راحت نبودم ولی برای فشاری کردن جونگکوک حاضرم هرکاری کنم. حتی یه کت هم برنداشتم رفتم بیرون از اتاقم که دیدم روی مبل لم داده و سرش توی گوشیشه. یه نیم نگاهی بهم انداخت و بعد دوباره به گوشیش زل زد دوباره سرش رو آورد و اینبار با دقت بیشتری سر تا پامو برانداز کرد. با لحن جدی ای گف
_کجا؟
+با چهیون و جهیون و جین وو قرار شام دارم
تا اسم جین وو رو گفتم ابروهاشو درهم کشید و اخم غلیظی کرد
_با این لباس
+خیلی خوشگله مگه ن؟
_داری با دوتا پسر اونم با این لباس میری بیرون؟
+مشکلی پیش نمیاد چهیون که هست
_بخدا اگه بفهمم یکی از اون پسرا بهت چشم داره جفت چشماشو بیرون میارم
حس خوبی بهم دست داد از اینکه یکی اینجوری روم غیرت داره
+برو هر پسری که به سونگ هانول.....
_اوکی اوکی، اینقدر بحث سونگ هانول رو پیش نکش......باهاش بهم زدم
جمله ی آخری رو با صدای آرومی گفت. بهش چشم غره رفتم و از خونه رفتم بیرون.
ــــــــــــــــــــــ
با چشمام داشتم دنبال بچه ها میگشتم که جین وو رو دیدم داره از دور برام دست تکون میده. لبخند زدم و رفتم به سمتش. سر تا پامو نگاه انداخت و گفت
×اووه جذاب شدی
خندیدم و رو بروش نشستم
+علیک سلام
اونم خندید. چند دقیقه بعد چهیون و جهیون اومدند اونا خواهر برادرای دوقلو بودند. چهیون نشست بغلم و برادرش روبروش نشست یعنی کنار جین وو. چهیون گفت
=برای کی لبا رو قرمز کردی بلا؟
بهم چشمک زد گوششو کشیدم
+مگه چیه یه روز خوش پوش و خوش قیافه باشم؟
=هیچچچ اشکالی نداره
به مسخره بازیش خندیدم. بچه ها غذا رو سفارش دادن
توی کل این مدت نگاهای بد جین وو رو روی خودم احساس میکردم نسبت به جهیون اصلا حس معذب بودن نمیکردم ولی جین وو...
بلند شدم لباسمو پایین تر کشیدم و گفتم
+بچه ها من یه لحظه میرم دستشویی
=میخوای باهات بیام؟
میدونستم داشت مسخرم میکرد پوکر نگاش کردم که خندید، رفتم سمت دستشویی
توی گپ به بچه های اکیپ گفتم اول بعضیاشون بخاطر یهویی بودن مخالفت کردن ولی بعد راضی شدن. قرار گذاشتیم شام بریم بیرون
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ساعت شش بود و من آماده بودم. لباس مشکی جذبم که تا رن هام میومد ولی باز چاک داشت با صندل های پاشنه ده سانتی رژ آلبالویی با کیف "ysl" قبول داشتم لباس زیادی باز بود و اصلا توش راحت نبودم ولی برای فشاری کردن جونگکوک حاضرم هرکاری کنم. حتی یه کت هم برنداشتم رفتم بیرون از اتاقم که دیدم روی مبل لم داده و سرش توی گوشیشه. یه نیم نگاهی بهم انداخت و بعد دوباره به گوشیش زل زد دوباره سرش رو آورد و اینبار با دقت بیشتری سر تا پامو برانداز کرد. با لحن جدی ای گف
_کجا؟
+با چهیون و جهیون و جین وو قرار شام دارم
تا اسم جین وو رو گفتم ابروهاشو درهم کشید و اخم غلیظی کرد
_با این لباس
+خیلی خوشگله مگه ن؟
_داری با دوتا پسر اونم با این لباس میری بیرون؟
+مشکلی پیش نمیاد چهیون که هست
_بخدا اگه بفهمم یکی از اون پسرا بهت چشم داره جفت چشماشو بیرون میارم
حس خوبی بهم دست داد از اینکه یکی اینجوری روم غیرت داره
+برو هر پسری که به سونگ هانول.....
_اوکی اوکی، اینقدر بحث سونگ هانول رو پیش نکش......باهاش بهم زدم
جمله ی آخری رو با صدای آرومی گفت. بهش چشم غره رفتم و از خونه رفتم بیرون.
ــــــــــــــــــــــ
با چشمام داشتم دنبال بچه ها میگشتم که جین وو رو دیدم داره از دور برام دست تکون میده. لبخند زدم و رفتم به سمتش. سر تا پامو نگاه انداخت و گفت
×اووه جذاب شدی
خندیدم و رو بروش نشستم
+علیک سلام
اونم خندید. چند دقیقه بعد چهیون و جهیون اومدند اونا خواهر برادرای دوقلو بودند. چهیون نشست بغلم و برادرش روبروش نشست یعنی کنار جین وو. چهیون گفت
=برای کی لبا رو قرمز کردی بلا؟
بهم چشمک زد گوششو کشیدم
+مگه چیه یه روز خوش پوش و خوش قیافه باشم؟
=هیچچچ اشکالی نداره
به مسخره بازیش خندیدم. بچه ها غذا رو سفارش دادن
توی کل این مدت نگاهای بد جین وو رو روی خودم احساس میکردم نسبت به جهیون اصلا حس معذب بودن نمیکردم ولی جین وو...
بلند شدم لباسمو پایین تر کشیدم و گفتم
+بچه ها من یه لحظه میرم دستشویی
=میخوای باهات بیام؟
میدونستم داشت مسخرم میکرد پوکر نگاش کردم که خندید، رفتم سمت دستشویی
۱.۶k
۲۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.