دوست پسر جذاب من ( part 2 )
وارد خوابگاه شدم ی دفعه خوشکم زد اخه چجوری میشد باورم نمی شد هم اتاقی من ی پسره.
بعد از اینکه از شک زدگی بیرون اومدم سلام کردم اونم انگار شکه شده بود چون بعد از مدتی جوابم رو داد
... : خودت رو معرفی نمی کنی
یونا : اول تو معرفی کن
... : لجبازی نکن دختر جون من زودتر رسیدم
یونا : باشه (از دست این پسره😠) من کیم یونا هستم ( بچه ها ی توضیح بدم وقتی یونا رفت کره برای اینکه فامیلش به اونا نمیخورد و هم برای اونا طولانی و سخت بودتغیر داد از یونا .....(خودتون ی چی بزارین) کرد کیم یونا) ۱۹ سالمه و از ایران اومدم تا درسم رو اینجا ادامه بدم (همیشه عاشق کره بودم😍) حالا تو معرفی کن
... : من مین یونکی هستم مثل تو ۱۹ سالمه و فکر کنم هم کلاسی و هم اتاقی هستیم من کره ای هستم
یونا : اکی یونکی فکر کنم ی مشکلی پیش اومده اخه درست نیست ی پسر و ی دختر با هم هم اتاقی باشن
یونکی : اول اینکه به من نگو یونکی من تو رو نمیشناسم فقط اسم و سن و ملیتت رو میدونم پس رسمی باش و خودمونی نشو دوم اینکه منم همین فکر و می کنم ولی امروز روز تعطیله و دانشگاه هم بسته ست پس مجبوریم امروز رو اینجوری بگذرونیم ولی فردا اول از همه میریم دفتر مدیر تا به این موضوع رسیدگی کنیم
یونا : (این پسره عوضی درست میگه)(بچه ها ناراحت نشین خودم هم بایسم یونگیه) خب باشه جناب مین( رو جناب مین تاکید کرد)
یونکی : وقتی اینجوری جناب مین رو گفت خندم گرفت ولی جلو خودم رو گرفتم
یونکی : فقط اینکه این خونه ی اتاق بیشتر نداره پس باید امشب رو باهم تو ی اتاق باشیم
یونا : با این حرفش فوری رفتم در تنها اتاقی که اونجا بود رو باز کردم دیدم ی تخت دو طبقه داره خیالم راحت شد که لازم نیست یکیمون رو زمین یا کاناپه بخوابیم چون میدونستم مثل قبل منو مجبور میکنه رو زمین یا کاناپه بخوابم و خودش رو تخت
یونکی : خب چون تازه از راه رسیدیم باید لباسامون رو عوض کنیم پس من اول میرم تو اتاق لباسم رو عوض میکنم بعد هم تو برو
یونا : اون تو بمون تا منم لباسم رو عوض کنم دیگه
یونکی : من حوسله ندارم دو ساعت منتظر خانم بمونم بعد از من تو برو تو اتاق فهمیدی بعد رفت تو اتاق
یونا : من همینجا عوض میکنم
یونکی : زیر لب گفتم با خودته اصلا به من چه
یونا : رفتم چمدونم رو برداشتم تا لباسم رو عوض کنم لداشتم لباسم رو در میاوردم که که از در اتاق اومد بیرون با صحنه ای که دیدیم جفتمون خوشکمون زد اونم مثل من بالاتنش لخت بود و ....
......................................................................
بچه ها ببخشید اگه کم بود سعی میکنم تا فردا پارت بعد رو بزارم لطفا نظر بدین و لایک کنین
اونایی که گفته بودن شخصیت اصلی یونگی یا شوگا ست درست گفتن
ممنون بخاطر حمایتاتون
بعد از اینکه از شک زدگی بیرون اومدم سلام کردم اونم انگار شکه شده بود چون بعد از مدتی جوابم رو داد
... : خودت رو معرفی نمی کنی
یونا : اول تو معرفی کن
... : لجبازی نکن دختر جون من زودتر رسیدم
یونا : باشه (از دست این پسره😠) من کیم یونا هستم ( بچه ها ی توضیح بدم وقتی یونا رفت کره برای اینکه فامیلش به اونا نمیخورد و هم برای اونا طولانی و سخت بودتغیر داد از یونا .....(خودتون ی چی بزارین) کرد کیم یونا) ۱۹ سالمه و از ایران اومدم تا درسم رو اینجا ادامه بدم (همیشه عاشق کره بودم😍) حالا تو معرفی کن
... : من مین یونکی هستم مثل تو ۱۹ سالمه و فکر کنم هم کلاسی و هم اتاقی هستیم من کره ای هستم
یونا : اکی یونکی فکر کنم ی مشکلی پیش اومده اخه درست نیست ی پسر و ی دختر با هم هم اتاقی باشن
یونکی : اول اینکه به من نگو یونکی من تو رو نمیشناسم فقط اسم و سن و ملیتت رو میدونم پس رسمی باش و خودمونی نشو دوم اینکه منم همین فکر و می کنم ولی امروز روز تعطیله و دانشگاه هم بسته ست پس مجبوریم امروز رو اینجوری بگذرونیم ولی فردا اول از همه میریم دفتر مدیر تا به این موضوع رسیدگی کنیم
یونا : (این پسره عوضی درست میگه)(بچه ها ناراحت نشین خودم هم بایسم یونگیه) خب باشه جناب مین( رو جناب مین تاکید کرد)
یونکی : وقتی اینجوری جناب مین رو گفت خندم گرفت ولی جلو خودم رو گرفتم
یونکی : فقط اینکه این خونه ی اتاق بیشتر نداره پس باید امشب رو باهم تو ی اتاق باشیم
یونا : با این حرفش فوری رفتم در تنها اتاقی که اونجا بود رو باز کردم دیدم ی تخت دو طبقه داره خیالم راحت شد که لازم نیست یکیمون رو زمین یا کاناپه بخوابیم چون میدونستم مثل قبل منو مجبور میکنه رو زمین یا کاناپه بخوابم و خودش رو تخت
یونکی : خب چون تازه از راه رسیدیم باید لباسامون رو عوض کنیم پس من اول میرم تو اتاق لباسم رو عوض میکنم بعد هم تو برو
یونا : اون تو بمون تا منم لباسم رو عوض کنم دیگه
یونکی : من حوسله ندارم دو ساعت منتظر خانم بمونم بعد از من تو برو تو اتاق فهمیدی بعد رفت تو اتاق
یونا : من همینجا عوض میکنم
یونکی : زیر لب گفتم با خودته اصلا به من چه
یونا : رفتم چمدونم رو برداشتم تا لباسم رو عوض کنم لداشتم لباسم رو در میاوردم که که از در اتاق اومد بیرون با صحنه ای که دیدیم جفتمون خوشکمون زد اونم مثل من بالاتنش لخت بود و ....
......................................................................
بچه ها ببخشید اگه کم بود سعی میکنم تا فردا پارت بعد رو بزارم لطفا نظر بدین و لایک کنین
اونایی که گفته بودن شخصیت اصلی یونگی یا شوگا ست درست گفتن
ممنون بخاطر حمایتاتون
۵.۰k
۲۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.