سناریو فیک
خانواده بد
P8
ویو تهیونگ از مدرسه که اومدم همین که رسیدم خونه بابام زنگ زد
مکالمه تهیونگ و باباش
ب.ت:الو پسرم سلام
*سلام بابا جونم کاری داشتی
ب.ت:اره پسرم،پسرم من امروز باید یه قرار داد شرکت EUP رو امضا کنم ولی اصلا حالم خوب نیست خواستم ببینم میتونی بری
*باشه بابا مشکلی نیست
ب.ت:مرسی پسرم
سریع لباسامو عوض کردم و رفتم سمت شرکت هنوز نیم ساعت وقت داشتم پس گفت از رستوران کناری غذا بگیرم و بخورم داشتم میخوردم که همون دختر رو دیدم که داره نگام میکنه دیدم داره میخنده از یه جایی خیلی خندش قشنگ بود از یه جای دیگه هیچکس حق نداره بهم بخنده برای همین عصبی شدم و رفتم سمتش و دلیل خنشو پرسیدم و اون گفت باید خودمو تو آینه ببینم رفتم خودمو دیدم دیدم بله دور دهنم پر از سس و خیلی صورتمو بد جلوه داده واقعا برای خودم متاسفم که یه دختر منو تو همچین وضعیتی ببینه
بیخیال شدم و رفتم توی شرکت منشی صاحب شرکت گفت توی اتاق منتظر بمونم تا صاحب شرکت بیاد و قرار دادو امضا کنیم نشسته بودم که در باز شد با چیزی که دیدم خشکم زد.
P8
ویو تهیونگ از مدرسه که اومدم همین که رسیدم خونه بابام زنگ زد
مکالمه تهیونگ و باباش
ب.ت:الو پسرم سلام
*سلام بابا جونم کاری داشتی
ب.ت:اره پسرم،پسرم من امروز باید یه قرار داد شرکت EUP رو امضا کنم ولی اصلا حالم خوب نیست خواستم ببینم میتونی بری
*باشه بابا مشکلی نیست
ب.ت:مرسی پسرم
سریع لباسامو عوض کردم و رفتم سمت شرکت هنوز نیم ساعت وقت داشتم پس گفت از رستوران کناری غذا بگیرم و بخورم داشتم میخوردم که همون دختر رو دیدم که داره نگام میکنه دیدم داره میخنده از یه جایی خیلی خندش قشنگ بود از یه جای دیگه هیچکس حق نداره بهم بخنده برای همین عصبی شدم و رفتم سمتش و دلیل خنشو پرسیدم و اون گفت باید خودمو تو آینه ببینم رفتم خودمو دیدم دیدم بله دور دهنم پر از سس و خیلی صورتمو بد جلوه داده واقعا برای خودم متاسفم که یه دختر منو تو همچین وضعیتی ببینه
بیخیال شدم و رفتم توی شرکت منشی صاحب شرکت گفت توی اتاق منتظر بمونم تا صاحب شرکت بیاد و قرار دادو امضا کنیم نشسته بودم که در باز شد با چیزی که دیدم خشکم زد.
۱۶۰
۱۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.