آهنگ قلب من 🎼 ●Part 24●
زنگ در رو زدیم که سونا در رو باز کرد و ما رفتیم تو
شوگا: خب امیدوارم خوشت بیاد
نابی رفت جلوتر و کل خونرو دید و برگشتم سمت من و بهم لبخندی زد و این نشون میداد که خوشش اومده
شوگا: خب دیگه من برم که سانی قراره کله منو بکنه فعلا مواظب خودتون باشین کاری داشتین کافیه بهم زنگ بزنین
سونا: خیلی ممنون
شوگا: بای
نابی دستش رو به معنی خداحافظی تکون داد و منم براش دستمو تکون دادم و رفتم سمت آپارتمان خودم و در رو باز کردم رفتم تو همون موقع سانی پرید تو بغلم
سانی: دلم برات تنگ شده بود عشقم
شوگا: منم همینطور عزیزم ببخشید بابت نبود این چند وقتم
سانی: ایرادی نداره بجاش برات یه خبر عالی دادم بیب
شوگا: اووو چه خبری؟
سانی: خب قراره بابا بشی
شوگا: چی؟!
شوگا از حرف سانی شوکه شده بود
شوگا: یعنی تو الان بارداری؟
سانی: اوهوم
شدگا: اخجوننننن قراره بابا بشم
شوگا سانی رو بغل کرد و تو هوا چرخوندم
سانی: وای شوگا بزارم پایین بچم افتاد
شوگا اون رو گذاشت پایین
شوگا: ببخشید نفسم الان حالت خوبه؟
سانی: آره فقط حالت تهوع خیلی اذیتم میکنه
شوگا: ممنونم ازت
سانی: خواهش میکنم عزیزم
شوگا لبای سانی رو به اسارت خودش در اورد و شروع به مک زدنشون کرد و بعد از چند مین ازش جدا شد
شوگا: چی برای شام میخوای درست کنم؟
سانی: خب هوس جاجانگمیون و بولگوگی کردم
شوگا: خب پس برات درست میکنم
سانی: اخجون ممنونم عشقم
شوگا: اول برم حموم بعد بیام شروع کنم
سانی: باشه
شوگا رفت حموم کرد و بعدش رفت توی آشپزخونه و مشغول درست کردن جاجانگمیون و بولگوگی شد ، بعد از چند ساعت غذا آماده شد و هردو مشغول خوردن شدن و بعد از اون رفتن خوابیدن ، صبح شد و شوگا بلند شد رفت دوش کوتاهی گرفت و حاضر شد و برای سانی صبحونه آماده کردو رفت خونه نابی و در زد که سونا در رو باز کرد
سونا: سلام صبح بخیر
شوگا: سلام ممنون صبح توام بخیر
رفتم داخل خونه و سمت پذیرایی رفتم که دیدم نابی مشغول جمع کردن کیفشه
شوگا: به به نابی خانم صبح بخیر
نابی در جواب برام دست تکون داد و کیفش رو برداشت اومد سمت من
شوگا: خب یه خبر برات دارم
نابی سوالی بهم نگاه کرد
شوگا: خب من قراره بچه دار بشم
کپی ممنوع ❌
شوگا: خب امیدوارم خوشت بیاد
نابی رفت جلوتر و کل خونرو دید و برگشتم سمت من و بهم لبخندی زد و این نشون میداد که خوشش اومده
شوگا: خب دیگه من برم که سانی قراره کله منو بکنه فعلا مواظب خودتون باشین کاری داشتین کافیه بهم زنگ بزنین
سونا: خیلی ممنون
شوگا: بای
نابی دستش رو به معنی خداحافظی تکون داد و منم براش دستمو تکون دادم و رفتم سمت آپارتمان خودم و در رو باز کردم رفتم تو همون موقع سانی پرید تو بغلم
سانی: دلم برات تنگ شده بود عشقم
شوگا: منم همینطور عزیزم ببخشید بابت نبود این چند وقتم
سانی: ایرادی نداره بجاش برات یه خبر عالی دادم بیب
شوگا: اووو چه خبری؟
سانی: خب قراره بابا بشی
شوگا: چی؟!
شوگا از حرف سانی شوکه شده بود
شوگا: یعنی تو الان بارداری؟
سانی: اوهوم
شدگا: اخجوننننن قراره بابا بشم
شوگا سانی رو بغل کرد و تو هوا چرخوندم
سانی: وای شوگا بزارم پایین بچم افتاد
شوگا اون رو گذاشت پایین
شوگا: ببخشید نفسم الان حالت خوبه؟
سانی: آره فقط حالت تهوع خیلی اذیتم میکنه
شوگا: ممنونم ازت
سانی: خواهش میکنم عزیزم
شوگا لبای سانی رو به اسارت خودش در اورد و شروع به مک زدنشون کرد و بعد از چند مین ازش جدا شد
شوگا: چی برای شام میخوای درست کنم؟
سانی: خب هوس جاجانگمیون و بولگوگی کردم
شوگا: خب پس برات درست میکنم
سانی: اخجون ممنونم عشقم
شوگا: اول برم حموم بعد بیام شروع کنم
سانی: باشه
شوگا رفت حموم کرد و بعدش رفت توی آشپزخونه و مشغول درست کردن جاجانگمیون و بولگوگی شد ، بعد از چند ساعت غذا آماده شد و هردو مشغول خوردن شدن و بعد از اون رفتن خوابیدن ، صبح شد و شوگا بلند شد رفت دوش کوتاهی گرفت و حاضر شد و برای سانی صبحونه آماده کردو رفت خونه نابی و در زد که سونا در رو باز کرد
سونا: سلام صبح بخیر
شوگا: سلام ممنون صبح توام بخیر
رفتم داخل خونه و سمت پذیرایی رفتم که دیدم نابی مشغول جمع کردن کیفشه
شوگا: به به نابی خانم صبح بخیر
نابی در جواب برام دست تکون داد و کیفش رو برداشت اومد سمت من
شوگا: خب یه خبر برات دارم
نابی سوالی بهم نگاه کرد
شوگا: خب من قراره بچه دار بشم
کپی ممنوع ❌
۱۰۸.۸k
۲۱ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.