پارت پنج
از زبان ماکو
ناگهان تاچیهارا وارد اتاق میشه و ما رو که تو اون حال با تعجب نگاه میکنه و میپرسه:«چی شده؟ »چویا حالت تدافعی به خودش میگیره:«هیچی نشده، اصلا تو اینجا چیکار میکنی؟»تاچیهارا میگه:«رئیس( موری سان)میخواد شما دو نفرو ببینه.»با چویا بلند میشیم میریم تو دفتر موری سان. وارد که میشم اکوتاگاوا رو میبینم که اونجا وایساده.( بذارید یه نکته بهتون بگم، اکوتاگاوا ماکو رو دوست داره، درست مثل چویا، ولی از ترس اینکه کسی بفهمه مخصوصا خود ماکو، خیلی خیلی بد و خشن با ماکو رفتار میکنه و تو مافیا معروفه که اکوتاگاوا از ماکو بدش میاد)اکوتاگاوا من رو که میبینه با عصبانیت میگه:«چی؟ اون؟ »میپرسم:«اینجا چه خبره؟ » موری سان میگه:«ماکو سان، قراره از این به بعد اکوتاگاوا بهت اموزش بده. »با عصبانیت جواب دادم:«چرااا؟؟ مگه چویا سان نمیتونه این کارو بکنه؟ »موری سان گفت:«خب برای این حرفت دو تا دلیل دارم، اول اینکه چویا سان خودش زیردست های زیادی داره و تو تو واحد مبارزه زیردست اونی و دوم اینکه موهبت تو و اکوتاگاوا شباهت بیشتری داره( یه نکته ی دیگه، موهبت ماکو کنترل اتش و تبدیل شدن به روباهه، الهه ی روباه اتشین) با پوزخند گفتم:«هه، اکوتاگاوا؟ اون خودش نیاز داره که بهش اموزش بدن. »اکوتاگاوا عصبانی شد و با راشومون گردنم رو گرفت و کشوندم بالا و گفت:«حرفتو پس بگیر. »موری سان گفت:«بش کنید، با هر دو تونم. »اکوتاگاوا ولم کرد و محکم به زمین خوردم،. موری سان گفت:«اکوتاگاوا تو رو اموزش میده.»من و اکوتاگاوا با هم گفتیم:«امکان نداره. »موری سان به من گفت:«ماکو سان، مطمئنم میدونی که در شرایطی هستی که باید از تک تک دستوراتم اطاعت کنی. »دستم رو به هم فشار دادم. موری سان رو به اکوتاگاوا گفت:«تو هم همینطور. »اکوتاگاوا اخم میکند. موری سان میگوید:«خب، اینم از این، این کارم تموم شد، اکوتاگاوا سان، میتونی بری. »اکوتاگاوا میره بیرون. موری سان رو به من میکنه:«و تو ماکو سان.. تو یه برادر داشتی مگه نه؟ » نفس نفس میزنم، اون از کجا... به چویا نگاه میکنم. دستاش رو بالا میاره و میگه:«باور کن من بهش نگفتم. »همین لحظه دازای اومد داخل و...
ادامش رو پارت بعد😁😁
ناگهان تاچیهارا وارد اتاق میشه و ما رو که تو اون حال با تعجب نگاه میکنه و میپرسه:«چی شده؟ »چویا حالت تدافعی به خودش میگیره:«هیچی نشده، اصلا تو اینجا چیکار میکنی؟»تاچیهارا میگه:«رئیس( موری سان)میخواد شما دو نفرو ببینه.»با چویا بلند میشیم میریم تو دفتر موری سان. وارد که میشم اکوتاگاوا رو میبینم که اونجا وایساده.( بذارید یه نکته بهتون بگم، اکوتاگاوا ماکو رو دوست داره، درست مثل چویا، ولی از ترس اینکه کسی بفهمه مخصوصا خود ماکو، خیلی خیلی بد و خشن با ماکو رفتار میکنه و تو مافیا معروفه که اکوتاگاوا از ماکو بدش میاد)اکوتاگاوا من رو که میبینه با عصبانیت میگه:«چی؟ اون؟ »میپرسم:«اینجا چه خبره؟ » موری سان میگه:«ماکو سان، قراره از این به بعد اکوتاگاوا بهت اموزش بده. »با عصبانیت جواب دادم:«چرااا؟؟ مگه چویا سان نمیتونه این کارو بکنه؟ »موری سان گفت:«خب برای این حرفت دو تا دلیل دارم، اول اینکه چویا سان خودش زیردست های زیادی داره و تو تو واحد مبارزه زیردست اونی و دوم اینکه موهبت تو و اکوتاگاوا شباهت بیشتری داره( یه نکته ی دیگه، موهبت ماکو کنترل اتش و تبدیل شدن به روباهه، الهه ی روباه اتشین) با پوزخند گفتم:«هه، اکوتاگاوا؟ اون خودش نیاز داره که بهش اموزش بدن. »اکوتاگاوا عصبانی شد و با راشومون گردنم رو گرفت و کشوندم بالا و گفت:«حرفتو پس بگیر. »موری سان گفت:«بش کنید، با هر دو تونم. »اکوتاگاوا ولم کرد و محکم به زمین خوردم،. موری سان گفت:«اکوتاگاوا تو رو اموزش میده.»من و اکوتاگاوا با هم گفتیم:«امکان نداره. »موری سان به من گفت:«ماکو سان، مطمئنم میدونی که در شرایطی هستی که باید از تک تک دستوراتم اطاعت کنی. »دستم رو به هم فشار دادم. موری سان رو به اکوتاگاوا گفت:«تو هم همینطور. »اکوتاگاوا اخم میکند. موری سان میگوید:«خب، اینم از این، این کارم تموم شد، اکوتاگاوا سان، میتونی بری. »اکوتاگاوا میره بیرون. موری سان رو به من میکنه:«و تو ماکو سان.. تو یه برادر داشتی مگه نه؟ » نفس نفس میزنم، اون از کجا... به چویا نگاه میکنم. دستاش رو بالا میاره و میگه:«باور کن من بهش نگفتم. »همین لحظه دازای اومد داخل و...
ادامش رو پارت بعد😁😁
۴۳۵
۲۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.