رمان زندگی جدیدم پارت 12
جونگکوک_قربونت
ات_ رفتم تو اتاقش زیادم بد نبود ولی اتاقش یکم کوچیک بود ولی خو عیب نداره رفتم لباس هامو در اوردم رو تخت خوابیدم
ات_ حساس میکردم یک داشت بهم دست میزد منم ترسیدم پریدم دیدم جونگکوک پیشمه
با داد داری چکار میکنی
جونگکوک _ اومد جلو دهنم گرفت هیسسس جیمین اون پایین خوابه منم نمیتونم رو زمین بخابم یا رو میز باید رو تخت بخابم بعدشم داد نزن جیمین خوابه بیدار میشه هاا نگاه دستم بر میدارم ولی داد نزن ات با سرش تکوت داد جونگکوک بعد دستمو برداشتم
ات_ داشتم خفه میشدم خو
جونگکوک خوب خودت داد زدی
ات_ تو نباید اول بهم میگفتی
جونگکوک_ چیو بهت بگم اخه
ات_ که میخای پیشم بخو٫ابی
جونگکوک_ ترو دیدیم که خواب دلم نخاست بیدارت کنم حالام هیچی نشد که
ات_ باشه تو برو اون ترف
جونگکوک _با خنده چی میگی تو تخت خودش مال یک نفرست کجا میخای برم
ات_ پ چجوری میخای بخوابی
جونگکوک_ صبر کن
ات_ رفتم تو اتاقش زیادم بد نبود ولی اتاقش یکم کوچیک بود ولی خو عیب نداره رفتم لباس هامو در اوردم رو تخت خوابیدم
ات_ حساس میکردم یک داشت بهم دست میزد منم ترسیدم پریدم دیدم جونگکوک پیشمه
با داد داری چکار میکنی
جونگکوک _ اومد جلو دهنم گرفت هیسسس جیمین اون پایین خوابه منم نمیتونم رو زمین بخابم یا رو میز باید رو تخت بخابم بعدشم داد نزن جیمین خوابه بیدار میشه هاا نگاه دستم بر میدارم ولی داد نزن ات با سرش تکوت داد جونگکوک بعد دستمو برداشتم
ات_ داشتم خفه میشدم خو
جونگکوک خوب خودت داد زدی
ات_ تو نباید اول بهم میگفتی
جونگکوک_ چیو بهت بگم اخه
ات_ که میخای پیشم بخو٫ابی
جونگکوک_ ترو دیدیم که خواب دلم نخاست بیدارت کنم حالام هیچی نشد که
ات_ باشه تو برو اون ترف
جونگکوک _با خنده چی میگی تو تخت خودش مال یک نفرست کجا میخای برم
ات_ پ چجوری میخای بخوابی
جونگکوک_ صبر کن
۴.۲k
۰۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.