همخونه اخموم پارت ۸
#همخونه_اخموم🌱
#PaRt8
جیمین
جیمین: یااا برا چی لخت اومدی بیرون اخه
گمشو برو تووو
اروم چشامو باز کردم یاخدا اینکه خری از اسمان نیست..
ا/ت: هی هیییی سر من داد نزنااا چرا تو افتادی رو مننن
گمشو کنار مردک منحرففف
جیمین: وای خدای من میگه چرا افتادی رو من هنوز بیست و چارساعت از اومدنت نگذشته دیوانم کردیییی
خواست بلند شه
ا/ت: هی هی
یقه شو گرفتم که بگم بلند نشو اقا من لختم نگات میوفته چشاتو ببن..
هنوز دهنمو باز نکرده بودم صدای جیغ یکی و بعدش پرتاب دمپایی به سوی جیمین..
سومی:جیمیننننن که عطر دوست دختر تهیونگه ارهه
همونجور که میزد تو سرش حرف میزد
سومی: پس بگو بگو چرا هی میگم عروس بیار بهونه میاره..
چرا عروسمو معرفی نکردی هااا
جیمین:اخ.. کشتیم اوما درد داره نزنن.. اخخخ نزن اع
سومی:پاشو ببینم پاشو از رو دختر مردم گمشو اونور
داشتی اذیتش میکردی ببین من میدونستم برا همین نرفتم
جیمین: توکه رفتی بیرون سوار اسانسور شدی اخه..
سومی: هی پاشو ببینممم
جیمین: پاشدم بخدا پاشدمم
تا بلند شد منم سریع وایسادم و حوله رو یکم صاف کردم
سرمو انداختم پایین مثله یک دختر گل و مودب یه گوشه وایسادم
سومی: عزیزمم منو نگاه کن ببینمت وای چقد تو خوشگلی الهی
روبه جیمین ادامه داد: ببینم برا چی صدای جیغش اومد؟
اصلا چرا افتاده بودید زمین
"یه نگاهی بهم انداخت"
هینن خدا مرگم بده داشتی با دختر مردم چیکار میکردی ای جیمین ایش دختر مردم بهت اعتماد کردههه داری چه غلطی میکنی ای جیمینننن..
جیمین:ایش اومااا چرا اینجوری میکنی ابرومو جلو به قول خودت دختر مردم بردی
اصلا اون چیزایی که فکر میکنی نیست اخه..
سومی : یعنی چی نیس..
جیمین: مادر من ایشون دوست دختر من نیستن الانم فکر کردن که هیچکس خونه نیست با حوله اومد بیرون بعد یهو..
سومی:..
#PaRt8
جیمین
جیمین: یااا برا چی لخت اومدی بیرون اخه
گمشو برو تووو
اروم چشامو باز کردم یاخدا اینکه خری از اسمان نیست..
ا/ت: هی هیییی سر من داد نزنااا چرا تو افتادی رو مننن
گمشو کنار مردک منحرففف
جیمین: وای خدای من میگه چرا افتادی رو من هنوز بیست و چارساعت از اومدنت نگذشته دیوانم کردیییی
خواست بلند شه
ا/ت: هی هی
یقه شو گرفتم که بگم بلند نشو اقا من لختم نگات میوفته چشاتو ببن..
هنوز دهنمو باز نکرده بودم صدای جیغ یکی و بعدش پرتاب دمپایی به سوی جیمین..
سومی:جیمیننننن که عطر دوست دختر تهیونگه ارهه
همونجور که میزد تو سرش حرف میزد
سومی: پس بگو بگو چرا هی میگم عروس بیار بهونه میاره..
چرا عروسمو معرفی نکردی هااا
جیمین:اخ.. کشتیم اوما درد داره نزنن.. اخخخ نزن اع
سومی:پاشو ببینم پاشو از رو دختر مردم گمشو اونور
داشتی اذیتش میکردی ببین من میدونستم برا همین نرفتم
جیمین: توکه رفتی بیرون سوار اسانسور شدی اخه..
سومی: هی پاشو ببینممم
جیمین: پاشدم بخدا پاشدمم
تا بلند شد منم سریع وایسادم و حوله رو یکم صاف کردم
سرمو انداختم پایین مثله یک دختر گل و مودب یه گوشه وایسادم
سومی: عزیزمم منو نگاه کن ببینمت وای چقد تو خوشگلی الهی
روبه جیمین ادامه داد: ببینم برا چی صدای جیغش اومد؟
اصلا چرا افتاده بودید زمین
"یه نگاهی بهم انداخت"
هینن خدا مرگم بده داشتی با دختر مردم چیکار میکردی ای جیمین ایش دختر مردم بهت اعتماد کردههه داری چه غلطی میکنی ای جیمینننن..
جیمین:ایش اومااا چرا اینجوری میکنی ابرومو جلو به قول خودت دختر مردم بردی
اصلا اون چیزایی که فکر میکنی نیست اخه..
سومی : یعنی چی نیس..
جیمین: مادر من ایشون دوست دختر من نیستن الانم فکر کردن که هیچکس خونه نیست با حوله اومد بیرون بعد یهو..
سومی:..
۳.۴k
۰۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.