دیدار با شوالیه ماه
دیدار با شوالیه ماه
بخش یازدهم
سونیک💙
خیلی موسیقی دلنشینی بود، شب رو فقط به آهنگی که شدو زده بود فکر میکردم نمیشد بهش فکر نکرد.
بالاخره صبح شد و از خواب بیدار شدم من واقعا عاشق این عمارت هستم!
حالم از قبل خیلی خوب شده میتونم راه برم و این خیلی خوبه....صبر کن وایییی نهههه!!
به کلی از دوستام و خونهی خودم یادم رفته بود، چطوری به شدو بگم که باید برگردم به شهر، دلم میخواد اونو با خودمم ببرم نمیخوام که تنها باشه.
خواستم برم پیش شدو که دیدم توی حیاط داره به گلها میرسه.
_ سلام شدو.
شدو: سلام سونیک، حالت چطوره؟
سونیک: خیلی خوبم، تو چطوری؟
شدو: منم خوبم ممنون.
چطوری بهش بگم...
شدو: سونیک..تو حالت خوبه چیزی شده؟
سونیک: نه بابا همه چی مرتبه، چیزی نیست.
شدو: پس بیا بریم تا صبحونه بخوریم.
سونیک: باشه.
سر میز نشسته بودیم، خب الان وقتشه.
_ شدو....یه چیزی هست که باید بهت بگم...من..من باید برگردم به شهر، خودت که خوب میدونی دوستام نگرانم میشن تا الانم حسابی نگران شدن، ولی اگه دوست داشته باشی میتونم تورو به شهر ببرم.
هیچ جوابی شدو نداد.
_ شدو....
شدو: خیلی خب...باشه سونیک اشکالی نداره درکت میکنم میتونی بری.
سونیک: یعنی باهام نمیای؟
شدو: نه سونیک، من همینجا میمونم.
سونیک: اما چرا نمیخوای باهام بیای؟
شدو: چون مردم ازم متنفرن.
سونیک: نه نیستن شدو، همه که ازتو متنفر نیستن.
شدو: کی رو دیدی که یه بار از من متنفر نباشه.
سونیک: من که ازت بدم نمیاد، برعکس خیلیم خوبی، لطفا نظرت رو عوض کن.
شدو: قولی بهت نمیدم.
توی اتاقم بودم و کتاب میخوندم، خیلی دوست داشتم که شدوهم باهام میومد، به هرحال تا شب صبر میکنم.
______________________
شدو🖤
چرا سونیک میخواد که باهاش برم؟
من به نظرات مردم کاری ندارم ولی اونا منو قبول نمیکنن. پس اقلا سونیک رو تا بیرون از جنگل میبرم اون راه رو توی شب بلد نیست.
میرم به اتاقش درو باز میکنم، میبینم که داره کتاب میخونه.
_ مزاحمت نیستم.
سونیک: نه اصلا، بیا تو.
میرم پیشش و کنارش میشینم
_ ببینم میخوای شب از اینجا بری؟
سونیک: آره توهم باهام میای؟
شدو: نه فقط تا بیرون از جنگل باهات میام تو راهو بلد نیستی.
سونیک: اوه....خب باشه.
از حرفم ناراحت شد.
_ متاسفم که نمیتونم باهات بیام.
سونیک: اشکالی نداره، به هرحال نمیتونم مجبورت کنم، ولی بعدا میام به دیدنت.
شدو: ممنون..
هردومون توی فکر بودیم که حسم خبرم داد.
_ دوباره پیداشون شد.
سونیک: کیا پیداشون شد؟
شدو: مزاحم ها.
بخش یازدهم
سونیک💙
خیلی موسیقی دلنشینی بود، شب رو فقط به آهنگی که شدو زده بود فکر میکردم نمیشد بهش فکر نکرد.
بالاخره صبح شد و از خواب بیدار شدم من واقعا عاشق این عمارت هستم!
حالم از قبل خیلی خوب شده میتونم راه برم و این خیلی خوبه....صبر کن وایییی نهههه!!
به کلی از دوستام و خونهی خودم یادم رفته بود، چطوری به شدو بگم که باید برگردم به شهر، دلم میخواد اونو با خودمم ببرم نمیخوام که تنها باشه.
خواستم برم پیش شدو که دیدم توی حیاط داره به گلها میرسه.
_ سلام شدو.
شدو: سلام سونیک، حالت چطوره؟
سونیک: خیلی خوبم، تو چطوری؟
شدو: منم خوبم ممنون.
چطوری بهش بگم...
شدو: سونیک..تو حالت خوبه چیزی شده؟
سونیک: نه بابا همه چی مرتبه، چیزی نیست.
شدو: پس بیا بریم تا صبحونه بخوریم.
سونیک: باشه.
سر میز نشسته بودیم، خب الان وقتشه.
_ شدو....یه چیزی هست که باید بهت بگم...من..من باید برگردم به شهر، خودت که خوب میدونی دوستام نگرانم میشن تا الانم حسابی نگران شدن، ولی اگه دوست داشته باشی میتونم تورو به شهر ببرم.
هیچ جوابی شدو نداد.
_ شدو....
شدو: خیلی خب...باشه سونیک اشکالی نداره درکت میکنم میتونی بری.
سونیک: یعنی باهام نمیای؟
شدو: نه سونیک، من همینجا میمونم.
سونیک: اما چرا نمیخوای باهام بیای؟
شدو: چون مردم ازم متنفرن.
سونیک: نه نیستن شدو، همه که ازتو متنفر نیستن.
شدو: کی رو دیدی که یه بار از من متنفر نباشه.
سونیک: من که ازت بدم نمیاد، برعکس خیلیم خوبی، لطفا نظرت رو عوض کن.
شدو: قولی بهت نمیدم.
توی اتاقم بودم و کتاب میخوندم، خیلی دوست داشتم که شدوهم باهام میومد، به هرحال تا شب صبر میکنم.
______________________
شدو🖤
چرا سونیک میخواد که باهاش برم؟
من به نظرات مردم کاری ندارم ولی اونا منو قبول نمیکنن. پس اقلا سونیک رو تا بیرون از جنگل میبرم اون راه رو توی شب بلد نیست.
میرم به اتاقش درو باز میکنم، میبینم که داره کتاب میخونه.
_ مزاحمت نیستم.
سونیک: نه اصلا، بیا تو.
میرم پیشش و کنارش میشینم
_ ببینم میخوای شب از اینجا بری؟
سونیک: آره توهم باهام میای؟
شدو: نه فقط تا بیرون از جنگل باهات میام تو راهو بلد نیستی.
سونیک: اوه....خب باشه.
از حرفم ناراحت شد.
_ متاسفم که نمیتونم باهات بیام.
سونیک: اشکالی نداره، به هرحال نمیتونم مجبورت کنم، ولی بعدا میام به دیدنت.
شدو: ممنون..
هردومون توی فکر بودیم که حسم خبرم داد.
_ دوباره پیداشون شد.
سونیک: کیا پیداشون شد؟
شدو: مزاحم ها.
۵.۵k
۲۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.