پارت 10 پیشی کوچولو ی زخمی
بسمﷲ
(بخون دلیلش و میفهمی)
وقتی وارد شدم دیدم ی دختر داره ی دختر دیگه رو اذیت میکنه
هارونا:هی تو داری چیکار میکنی؟!
دختره:ی مار دور گردنته وای خدا چقدر ضایعی
مارو:به من میگه ضایع بزار حساب اینو برسم تروخدا
هارونا:نه مارو نه
یهو پرید رو سر اون دختره و جیغش رفت هوا
هارونا:راضی شدی؟
مارو:آره
بعد اومد و روی میز نشست
معلمم که اومد تا مارو دید فرستادمون دفتر
ویو دفتر مدیر
این مدیرمونه؟چه جوونه
برای مدیر بودن زیادی خوشتیپه
اصلا من دارم چی میگم
مدیر:میتونم بپرسم چیشده؟
دختره:من کار خاصی نکردم این دختره اون مار زشتش و انداخت روم(اسم دختره هیکاریه)
هارونا:درمورد مارو درست حرف بزن
هیکاری:وگرنه؟
مدیر:دخترا آروم
و بعد کلی کل کل رفتیم بیرون
وقتی رفتم کلاس مارو رفته بود
احساس میکنم اخلاق اون مدیره خیلی به چوچو شباهت داشت
فرم چشماش و صورتش
وای دارم چی میگم واسه خودم ای باباااا
ویو بعد کلاس
وسایلم و جمع کردم که برم خونه که یهو مدیر صدام کردو رفتم
ویو دفتر مدیر
هارونا:ببخشید چیزی شده
مدیر از سر جاش بلند شد و اومد سمتم
خیلی نزدیک بود
کلا 1 س.م باهم فاصله داشتیم
مدیر:فامیل تو چیه دخترجون؟
هارونا:م..من هارونا اوسامو هستم
مدیر:توبا دازای اوسامو نسبتی داری؟
هارونا:با اینکه از گفتنش بدم میاد بله داداشمه
مدیر:(لپ هارونا رو بوسید)دختر بانمکی هستی حالا برو شتر دیدی ندیدی
و با سرعت نور خارج شدم
الان جدی جدی مدیر لپم و بوسید؟!
پشمانم
(بخون دلیلش و میفهمی)
وقتی وارد شدم دیدم ی دختر داره ی دختر دیگه رو اذیت میکنه
هارونا:هی تو داری چیکار میکنی؟!
دختره:ی مار دور گردنته وای خدا چقدر ضایعی
مارو:به من میگه ضایع بزار حساب اینو برسم تروخدا
هارونا:نه مارو نه
یهو پرید رو سر اون دختره و جیغش رفت هوا
هارونا:راضی شدی؟
مارو:آره
بعد اومد و روی میز نشست
معلمم که اومد تا مارو دید فرستادمون دفتر
ویو دفتر مدیر
این مدیرمونه؟چه جوونه
برای مدیر بودن زیادی خوشتیپه
اصلا من دارم چی میگم
مدیر:میتونم بپرسم چیشده؟
دختره:من کار خاصی نکردم این دختره اون مار زشتش و انداخت روم(اسم دختره هیکاریه)
هارونا:درمورد مارو درست حرف بزن
هیکاری:وگرنه؟
مدیر:دخترا آروم
و بعد کلی کل کل رفتیم بیرون
وقتی رفتم کلاس مارو رفته بود
احساس میکنم اخلاق اون مدیره خیلی به چوچو شباهت داشت
فرم چشماش و صورتش
وای دارم چی میگم واسه خودم ای باباااا
ویو بعد کلاس
وسایلم و جمع کردم که برم خونه که یهو مدیر صدام کردو رفتم
ویو دفتر مدیر
هارونا:ببخشید چیزی شده
مدیر از سر جاش بلند شد و اومد سمتم
خیلی نزدیک بود
کلا 1 س.م باهم فاصله داشتیم
مدیر:فامیل تو چیه دخترجون؟
هارونا:م..من هارونا اوسامو هستم
مدیر:توبا دازای اوسامو نسبتی داری؟
هارونا:با اینکه از گفتنش بدم میاد بله داداشمه
مدیر:(لپ هارونا رو بوسید)دختر بانمکی هستی حالا برو شتر دیدی ندیدی
و با سرعت نور خارج شدم
الان جدی جدی مدیر لپم و بوسید؟!
پشمانم
۳.۴k
۱۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.