هکر لجباز من پارت ۸ 🎧💫 (:
جین : سلام آنو !
آنو : اوپا این دختره کیه کلفته ؟
ب/ج : آنو مراقب حرفات باش جینا دخترمه .
آنو : آهان!
جینا : سعی کردم سکوت کنم چون اگه حرفی میزدم ممکن بود دعوا شه چون من زبونم از جاده شمالم دراز تره .😂
* چند ساعت بعد *
راوی : چند ساعتی گذشته بود و آنو همش با حرفاش جینا رو عصبی میکرد ولی جینا حرفی نمیزد و این سکوتش آنو رو عصبی میکرد.
جینا : کلی مهمون اومده بود ... جین ؟
جین : چیه ؟
جینا : امشب تو جانشین پدرت میشی پس چرا اینجا نشستی ؟
جین : میخوای بیام رو سر تو بشینم ؟
جینا : نه منظورم این نبود منظورم این بود چرا پیش پدرت نیستی ؟
جین : چون رسم ما اینه ساعت ۱۲ شب
همه چی شروع میشه .
جینا : آهان. راستی اون شیشه ای که توش یه مایع قرمز و سیاهی داره چیه ؟
جین : اونو بعد اینکه من جانشین شدم باید بخورمش تا اخلاقم تغییر کنه و یه پسر سرد و بیرحم بشم .
جینا : ولی تا جایی که میدونم تو رسمایه مافیایی یه همچین چیزی وجود نداره ها !
جین : ماله ما فرق میکنه !
جینا : آهان اوکی !
چند ساعتی گذشت و شد ۱۲ دیگه وقتش بود جین رف پیش پدرش و پدرش بعد کمی کاغذ بازی جین جانشین شد و بعدم اون شیشه رو دست جین داد و جین خوردش ، یکم بعد یهو جین رنگ چشماش تغییر کرد و شد سیاه که توش رگ های قرمزی وجود داشت .
رنگ موهاش کاملا سیاه شد ، انقد جذاب شده بود که حتی پدرشم محوش شده بود .
* پرش زمانی به چند روز بعد *
جینا : چند روزی گذشت و جین قدری بیرحم شده بود که یه نوزاد ۶ ماهه رو جلو چشمام کشت .
خیلی ازش میترسیدم و همش ازش فرار میکردم حتی پدرشم میترسید فکر نمیکرد انقد بیرحم بشه .
این چند روز خاله ی جین و دختر خالش و عمه اش مونده بودن اینجا.
بگذریم تو حیاط بودم و داشتم به ماه نگاه میکردم که صدایی توجهمو جلب کرد . رفتم سمت صدا .
خ/ج : ولی تو گفتی بعد اینکه جین جانشین شد این دختره جینا رو یه کنار ول میکنی .
ب/ج : آره درسته گفتم ولی باید فکر کنم یا به جین میگم بکشتش یا میفروشمش .
[ خب بچه ها پدر جین حسش به جینا پدر دختری هست الانم چون میدونه خاله ی جین یه جاسوسه داره اینجوری میگه تا نقشه اش بهم نریزه . ]
جینا : .....
ادامه دارد ........
_________
لایک و کامنت
آنو : اوپا این دختره کیه کلفته ؟
ب/ج : آنو مراقب حرفات باش جینا دخترمه .
آنو : آهان!
جینا : سعی کردم سکوت کنم چون اگه حرفی میزدم ممکن بود دعوا شه چون من زبونم از جاده شمالم دراز تره .😂
* چند ساعت بعد *
راوی : چند ساعتی گذشته بود و آنو همش با حرفاش جینا رو عصبی میکرد ولی جینا حرفی نمیزد و این سکوتش آنو رو عصبی میکرد.
جینا : کلی مهمون اومده بود ... جین ؟
جین : چیه ؟
جینا : امشب تو جانشین پدرت میشی پس چرا اینجا نشستی ؟
جین : میخوای بیام رو سر تو بشینم ؟
جینا : نه منظورم این نبود منظورم این بود چرا پیش پدرت نیستی ؟
جین : چون رسم ما اینه ساعت ۱۲ شب
همه چی شروع میشه .
جینا : آهان. راستی اون شیشه ای که توش یه مایع قرمز و سیاهی داره چیه ؟
جین : اونو بعد اینکه من جانشین شدم باید بخورمش تا اخلاقم تغییر کنه و یه پسر سرد و بیرحم بشم .
جینا : ولی تا جایی که میدونم تو رسمایه مافیایی یه همچین چیزی وجود نداره ها !
جین : ماله ما فرق میکنه !
جینا : آهان اوکی !
چند ساعتی گذشت و شد ۱۲ دیگه وقتش بود جین رف پیش پدرش و پدرش بعد کمی کاغذ بازی جین جانشین شد و بعدم اون شیشه رو دست جین داد و جین خوردش ، یکم بعد یهو جین رنگ چشماش تغییر کرد و شد سیاه که توش رگ های قرمزی وجود داشت .
رنگ موهاش کاملا سیاه شد ، انقد جذاب شده بود که حتی پدرشم محوش شده بود .
* پرش زمانی به چند روز بعد *
جینا : چند روزی گذشت و جین قدری بیرحم شده بود که یه نوزاد ۶ ماهه رو جلو چشمام کشت .
خیلی ازش میترسیدم و همش ازش فرار میکردم حتی پدرشم میترسید فکر نمیکرد انقد بیرحم بشه .
این چند روز خاله ی جین و دختر خالش و عمه اش مونده بودن اینجا.
بگذریم تو حیاط بودم و داشتم به ماه نگاه میکردم که صدایی توجهمو جلب کرد . رفتم سمت صدا .
خ/ج : ولی تو گفتی بعد اینکه جین جانشین شد این دختره جینا رو یه کنار ول میکنی .
ب/ج : آره درسته گفتم ولی باید فکر کنم یا به جین میگم بکشتش یا میفروشمش .
[ خب بچه ها پدر جین حسش به جینا پدر دختری هست الانم چون میدونه خاله ی جین یه جاسوسه داره اینجوری میگه تا نقشه اش بهم نریزه . ]
جینا : .....
ادامه دارد ........
_________
لایک و کامنت
۲.۷k
۲۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.