فیک برده ی من پارت سوم
پارت سوم فیک برده ی من
♡: که یوهودر باز شد ، جونگ کوک بود
+: از اتاقت راضی هستی
♡: اره، فقط اینجاهیچ لباسی نیست
+: بیابریم تو اتاق خودم بهت لباس میدم
♡: باش
+: بیا این تیشرت رو بگیر بپوش خداحافظ
♡: وای خدا چه بزرگه اما مجبورم بپوشمش
صدای زنگ گوشی اومد گوشی ا/ت بود که جولیا بهش زنگ زده اما گوشیش دست کوک بود
+: بله کیه ، سلام منم جولیا دوست ا/ت +: ها همون دختره بزار برم گوشی رو بهش بدم
♡: یوهو در اتاق باز شد کوک بود گفت دوستت کارت داره تلفن رو گرفتم و همه چی رو به جولیا گفتم خیلی ناراحت شد اما بهش گفتم ناراحت نباشه چون من راحتم و تلفنم تموم شد و گوشی رو بردم تو اتاق کوک در زدم گفت برم تو وقتی درو باز کردم لباس تنش نبود ، چشمامو بستم گوشی گذاشتم تو اتاق و اومدم بیرون
پرش به شب
+: زمان شام بود صدای ا/ت زدم اومد پایین لباسی که پوشیده بود بهش میومد و تا زیر زانوش بود خیلی داشت تحریکم میکرد
♡: رفتم برای شام اومدم بشینم رو صندلی که کوک گفت
+: بیا اینجا بشین
♡: داشت به پاش اشاره میکرد
+: بیا اینجا بشین (با داد)
♡: از داد ش ترسیدم و رفتم رو پاش نشستم خیلی داشتم اذیت میشدم اما برای اون مهم نبود
+: اومد رو پام نشست خیلی پا هاش خوب بود داشتم بهش غذا میدادم که یو هو خودشو جم کرد فهمیدم داره اذیت میشه بهش گفتم بلند شه و بلند شد و رفت رو یکی از صندلی ها نشست بعد شام میز رو جمع کردیم چون آجوما شب ها پیش من نشت برای همین خودم ظرف ها رو هم شستم و ا/ت یهو رفت تو اتاقش
ادامه دارد...
لایک و کامنت فراموش نشه که فقط 3ثانیه وقتتو میگیره با انجام دادن به با انرژی بدید
♡: که یوهودر باز شد ، جونگ کوک بود
+: از اتاقت راضی هستی
♡: اره، فقط اینجاهیچ لباسی نیست
+: بیابریم تو اتاق خودم بهت لباس میدم
♡: باش
+: بیا این تیشرت رو بگیر بپوش خداحافظ
♡: وای خدا چه بزرگه اما مجبورم بپوشمش
صدای زنگ گوشی اومد گوشی ا/ت بود که جولیا بهش زنگ زده اما گوشیش دست کوک بود
+: بله کیه ، سلام منم جولیا دوست ا/ت +: ها همون دختره بزار برم گوشی رو بهش بدم
♡: یوهو در اتاق باز شد کوک بود گفت دوستت کارت داره تلفن رو گرفتم و همه چی رو به جولیا گفتم خیلی ناراحت شد اما بهش گفتم ناراحت نباشه چون من راحتم و تلفنم تموم شد و گوشی رو بردم تو اتاق کوک در زدم گفت برم تو وقتی درو باز کردم لباس تنش نبود ، چشمامو بستم گوشی گذاشتم تو اتاق و اومدم بیرون
پرش به شب
+: زمان شام بود صدای ا/ت زدم اومد پایین لباسی که پوشیده بود بهش میومد و تا زیر زانوش بود خیلی داشت تحریکم میکرد
♡: رفتم برای شام اومدم بشینم رو صندلی که کوک گفت
+: بیا اینجا بشین
♡: داشت به پاش اشاره میکرد
+: بیا اینجا بشین (با داد)
♡: از داد ش ترسیدم و رفتم رو پاش نشستم خیلی داشتم اذیت میشدم اما برای اون مهم نبود
+: اومد رو پام نشست خیلی پا هاش خوب بود داشتم بهش غذا میدادم که یو هو خودشو جم کرد فهمیدم داره اذیت میشه بهش گفتم بلند شه و بلند شد و رفت رو یکی از صندلی ها نشست بعد شام میز رو جمع کردیم چون آجوما شب ها پیش من نشت برای همین خودم ظرف ها رو هم شستم و ا/ت یهو رفت تو اتاقش
ادامه دارد...
لایک و کامنت فراموش نشه که فقط 3ثانیه وقتتو میگیره با انجام دادن به با انرژی بدید
۳.۲k
۲۴ تیر ۱۴۰۲