فیک گوی آبی پارت ۱
فیک گوی آبی پارت ۱
با داداشم دعوام شده و ساعت تقریبا ۲ شبه و من دارم تو خیابون راه میرم خیلی سرده لباسم خیلی نازوکه
یه پسره ای : سلام کوچولو این وقت شب جای یه دختر نیست
میکو: به تو مربوط نیست
پسره : میبینم خوب زبون داری
داشتم با بی توجهی بهش راه میرفتم که منو کوبوند به دیوار و دوتا تستامو گرفت
میکو: لط...فا ،،گریه ،، بزار برم .. خودم.. به..اندازهی کا..فی ناراحت هستم
داشت بهم نزدیک تر میشد که یهو یکی اونو پرت کرد اون طرف من افتادم روی زمین و اشکامو پاک کردم کسی که دیدم داداشی بود ،،چیه نکنه انتظار دارین همین اول کاری سوکونا راس راس تو خیابون راه بره و به بقیه کمک کنه اونطور بود که دیگه نفرین نمیشود ،،
داداشی بغلم کرد
گوجو : خیلی نگرانت بودم
منم بغلش کردم
میکو : منم
گوجو میکو رو از بغلش درآورد
گوجو : عذیتت که نکرد
میکو : نه من حالم خوبه
گوجو : پس بیا بریم خونه
با داداشم دعوام شده و ساعت تقریبا ۲ شبه و من دارم تو خیابون راه میرم خیلی سرده لباسم خیلی نازوکه
یه پسره ای : سلام کوچولو این وقت شب جای یه دختر نیست
میکو: به تو مربوط نیست
پسره : میبینم خوب زبون داری
داشتم با بی توجهی بهش راه میرفتم که منو کوبوند به دیوار و دوتا تستامو گرفت
میکو: لط...فا ،،گریه ،، بزار برم .. خودم.. به..اندازهی کا..فی ناراحت هستم
داشت بهم نزدیک تر میشد که یهو یکی اونو پرت کرد اون طرف من افتادم روی زمین و اشکامو پاک کردم کسی که دیدم داداشی بود ،،چیه نکنه انتظار دارین همین اول کاری سوکونا راس راس تو خیابون راه بره و به بقیه کمک کنه اونطور بود که دیگه نفرین نمیشود ،،
داداشی بغلم کرد
گوجو : خیلی نگرانت بودم
منم بغلش کردم
میکو : منم
گوجو میکو رو از بغلش درآورد
گوجو : عذیتت که نکرد
میکو : نه من حالم خوبه
گوجو : پس بیا بریم خونه
۵.۵k
۱۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.