اولین تجربه با تو
اولین تجربه با تو
پارت ۱۲
پرش زمانی به دوسال بعد:
کوک
_پدر ولی من نمیخوام
پ.ک:به خواست تو نیست پسر
_من نمیخوام از اینجا برم من نمیخوام کیونگ رو تنها بزارم
پ.ک:بعدش برمیگردی و دوباره میبینیش
_ولی پدر ۳ سال خیلی زیاده من نمیتونم سه سال از کیونگ دور بمونم
پ.ک:مجبوری
پدر کوک رفت و درو بست
_ولی من نمیخوام ۳ سال از کیونگم دور بمونم(بغض)
فردا آخرین روز دبیرستانه و سال سوم دبیرستانم تموم میشه.منو کیونگ قرار بود باهم به یک دانشگاه بریم ولی پدرم من رو زور کرد که حتما باید آمریکا درس بخونم و به مدت سه سال اونجا بمونم.من نمیخوام سه سال از کیونگم دور بمونم.ولی امروز باید بهش بگم
کیونگ
امروز آخرین روز سال سوم دبیرستانه منو کوک قراره باهم بریم به یک دانشگاه خیلی خوشحالم از این بابت پس لباسام رو پوشیدم وخودم رو مرتب کردم و بعد از خوردن صبحونه و خداحافظی کردن از خانوادم با موتور به سمت دبیرستان حرکت کردم
وقتی داشتم میرفتم کوک رو دیدم بغلم کرد و متقابلن بغلش کردم و باهم رفتیم تو کلاس
کوک
باید بهش میگفتم بعد از تموم شدن کلاس بهش میگم
_کیونگ
-جونم
_من دوست ندارم این اتفاق بیوفته ولی پدرم منو مجبور کرده که برم آمریکا درس بخونم(بغض)
-چی(بغض)
-کوک ما قرار بود باهم بریم دانشگاه(بغض)
_میدونم خوشگلم میدونم ولی واقعا نمیدونم چیکار کنم فردا بلیط دارم به سمت آمریکا ولی قول میدم بهت پیام بدم(بغض)
-قول؟(بغض)
_قول(بغض)
پارت ۱۲
پرش زمانی به دوسال بعد:
کوک
_پدر ولی من نمیخوام
پ.ک:به خواست تو نیست پسر
_من نمیخوام از اینجا برم من نمیخوام کیونگ رو تنها بزارم
پ.ک:بعدش برمیگردی و دوباره میبینیش
_ولی پدر ۳ سال خیلی زیاده من نمیتونم سه سال از کیونگ دور بمونم
پ.ک:مجبوری
پدر کوک رفت و درو بست
_ولی من نمیخوام ۳ سال از کیونگم دور بمونم(بغض)
فردا آخرین روز دبیرستانه و سال سوم دبیرستانم تموم میشه.منو کیونگ قرار بود باهم به یک دانشگاه بریم ولی پدرم من رو زور کرد که حتما باید آمریکا درس بخونم و به مدت سه سال اونجا بمونم.من نمیخوام سه سال از کیونگم دور بمونم.ولی امروز باید بهش بگم
کیونگ
امروز آخرین روز سال سوم دبیرستانه منو کوک قراره باهم بریم به یک دانشگاه خیلی خوشحالم از این بابت پس لباسام رو پوشیدم وخودم رو مرتب کردم و بعد از خوردن صبحونه و خداحافظی کردن از خانوادم با موتور به سمت دبیرستان حرکت کردم
وقتی داشتم میرفتم کوک رو دیدم بغلم کرد و متقابلن بغلش کردم و باهم رفتیم تو کلاس
کوک
باید بهش میگفتم بعد از تموم شدن کلاس بهش میگم
_کیونگ
-جونم
_من دوست ندارم این اتفاق بیوفته ولی پدرم منو مجبور کرده که برم آمریکا درس بخونم(بغض)
-چی(بغض)
-کوک ما قرار بود باهم بریم دانشگاه(بغض)
_میدونم خوشگلم میدونم ولی واقعا نمیدونم چیکار کنم فردا بلیط دارم به سمت آمریکا ولی قول میدم بهت پیام بدم(بغض)
-قول؟(بغض)
_قول(بغض)
۳.۲k
۱۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.