غـریـبــه مـن ───※ ·❆· ※─── p : ¹⁷
رو میز صبحونه بودیم که این دو تا هی بهم اشاره میکردن
(معنی اشاره:
ج:خوشگله ها
+صبحونه تو بخور
ج: بلایی که سرش نیاوردی
+خفه
_میگم نگران نباشین شما هم بهم بگین بچه عادت دارم
ج: (خنده)
_و اینکه آدم جلو بچه معذب نیس دیگه راحت باشین(چرا باید شخصیت داستانم برعکس خودم باشه)
ج:(خنده)
_خب چخبر تو ام باخودت تفنگ حمل میکنی؟
ج: من؟
_آره
ج: نه والا من پسر خوبی ام
_خداروشکر حداقل یکیتون پسر پاکی هستین
+(چپ چپ نگا میکنه)
ج: ببین تازه دیدمشاا ولی از خوشم اومد مثل ت....
_وای دقیقا من وقتی دفعه اول دیدمش شبیه قاتل های مرموز و پولدار بود یه اخمی هم داشت انگار داره به دشمن خونیش نگاه میکنه
ج: (خندهه)
+بسه دیگه
•°•°•°•°•°•
بعد از صبحونه تا الان این دوتا رفتن یه گوشه دارن یه چیزایی میگن انگار نه انگار منم تو این خونه هستم ایشش
_میگم قهوه بیارم یا آبمیوه
ج: بی زحمت قهوه
مشکوک میزنن ولی جونگکوک با اون قیافه جذابش همیشه مشکوکه...پیرسینگش واییی
_آخخ...سوختم آی
+چیشد
+وای ببین قشنگ آب جوش خالی کرده رو دستش...میخواستی تو دستت واسمون قهوه بیاری(آب سرد میریزه رو دستش)
_آیییی
+یه ذره ام مواظب نیستی اینجوری پیش بره...اصلا نمیتونستم به حرفاش گوش بدم دستم برام مهم نبود فقط میخواستم بهش نگاه کنم.این حس بیشتر از اون چیزیه که فکر کنم خوشگله...
(معنی اشاره:
ج:خوشگله ها
+صبحونه تو بخور
ج: بلایی که سرش نیاوردی
+خفه
_میگم نگران نباشین شما هم بهم بگین بچه عادت دارم
ج: (خنده)
_و اینکه آدم جلو بچه معذب نیس دیگه راحت باشین(چرا باید شخصیت داستانم برعکس خودم باشه)
ج:(خنده)
_خب چخبر تو ام باخودت تفنگ حمل میکنی؟
ج: من؟
_آره
ج: نه والا من پسر خوبی ام
_خداروشکر حداقل یکیتون پسر پاکی هستین
+(چپ چپ نگا میکنه)
ج: ببین تازه دیدمشاا ولی از خوشم اومد مثل ت....
_وای دقیقا من وقتی دفعه اول دیدمش شبیه قاتل های مرموز و پولدار بود یه اخمی هم داشت انگار داره به دشمن خونیش نگاه میکنه
ج: (خندهه)
+بسه دیگه
•°•°•°•°•°•
بعد از صبحونه تا الان این دوتا رفتن یه گوشه دارن یه چیزایی میگن انگار نه انگار منم تو این خونه هستم ایشش
_میگم قهوه بیارم یا آبمیوه
ج: بی زحمت قهوه
مشکوک میزنن ولی جونگکوک با اون قیافه جذابش همیشه مشکوکه...پیرسینگش واییی
_آخخ...سوختم آی
+چیشد
+وای ببین قشنگ آب جوش خالی کرده رو دستش...میخواستی تو دستت واسمون قهوه بیاری(آب سرد میریزه رو دستش)
_آیییی
+یه ذره ام مواظب نیستی اینجوری پیش بره...اصلا نمیتونستم به حرفاش گوش بدم دستم برام مهم نبود فقط میخواستم بهش نگاه کنم.این حس بیشتر از اون چیزیه که فکر کنم خوشگله...
۲۳.۶k
۲۲ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.