پارت ۲۲
ته:عشقم خوابی
ات:آدم وقتی تو یه انبار تاریکه دستاش بسته س و تا حد مرگ ترسیده خوابش نمیبره عشقمممم
ته:میشه بغلت کنم
ات:نه
ته:روی زمینه سردیم نمیزاری بغلت کنم قلبم میشکنه ها
ات: تو این موقعیت چطور میتونی
ته: کنار توهم درسته شاید بمیریم ولی خوشحالم که آخرین لحظات زندگیم رو کنارتم تو چی
ات: من نمیخوام بمیریم میخوام همه عمرم کنارت باشم ولی
ات شروع به گریه مردن میکنه ته اونو بغل میکنه با دستای بسته سعی میکنه ارومش کنه
ته:هر کاری میکنم که بلایی سرت نیاد ات قول میدم
ات:ما میمیریم
ته:ات گردنبندم رو دربیار
ات:چرا
ته:درش بیار
گردنبند رو از گردنش کشیدم
ات:همون انگشتره
ته:با من ازدواج می کنی
ات:اره
ته:بیا قول بدیم که ازدواج کنیم بچه دار شیم و کنار هم پیر شیم
ات:قول میدم
صبح
لی:انگار خیلی بهتون خوش میگذره پاشین
آدمای اون ته و ات رو بزور بلند میکنن و میبرن روی یه تپه لی تفنگشودر میاره و میگیره سمت تهیونگ
لی:الان عشقت جلو چشمات میمیره
ات:نکن مامانم رو ازم گرفتی عشقمو نگیر لطفا
لی:باشع پس اول تورو میکشم
لی اسلحه شو میچرخونه طرف ات
لی:سئوجون باید خودش اینکارو میکرد ولی نمیدونم چرا گفت نمیخواد بیاد بهرحال من تورو باید همون روزی که مادرت رو کشتم میکشتم الان اشتباهم رو جبران میکنم عروس سابق
لی شلیک میکنه ولی گلوله به ات نمیخوره تهیونگ میاد جلو ات
ات:تهیونگ نه
لی:بازم اول اون تیر خورد
ته می افته و ات اونو بغل میکنه
ات:تهیونگ نه لطفا
ته:ات
گلوله خورده بود به قلب تهیونگ ات گریه میکرد و تهیونگ داشت بیهوش میشد لی ام اسلحه رو گرفت رو سر ات
و شلیک........
ات:آدم وقتی تو یه انبار تاریکه دستاش بسته س و تا حد مرگ ترسیده خوابش نمیبره عشقمممم
ته:میشه بغلت کنم
ات:نه
ته:روی زمینه سردیم نمیزاری بغلت کنم قلبم میشکنه ها
ات: تو این موقعیت چطور میتونی
ته: کنار توهم درسته شاید بمیریم ولی خوشحالم که آخرین لحظات زندگیم رو کنارتم تو چی
ات: من نمیخوام بمیریم میخوام همه عمرم کنارت باشم ولی
ات شروع به گریه مردن میکنه ته اونو بغل میکنه با دستای بسته سعی میکنه ارومش کنه
ته:هر کاری میکنم که بلایی سرت نیاد ات قول میدم
ات:ما میمیریم
ته:ات گردنبندم رو دربیار
ات:چرا
ته:درش بیار
گردنبند رو از گردنش کشیدم
ات:همون انگشتره
ته:با من ازدواج می کنی
ات:اره
ته:بیا قول بدیم که ازدواج کنیم بچه دار شیم و کنار هم پیر شیم
ات:قول میدم
صبح
لی:انگار خیلی بهتون خوش میگذره پاشین
آدمای اون ته و ات رو بزور بلند میکنن و میبرن روی یه تپه لی تفنگشودر میاره و میگیره سمت تهیونگ
لی:الان عشقت جلو چشمات میمیره
ات:نکن مامانم رو ازم گرفتی عشقمو نگیر لطفا
لی:باشع پس اول تورو میکشم
لی اسلحه شو میچرخونه طرف ات
لی:سئوجون باید خودش اینکارو میکرد ولی نمیدونم چرا گفت نمیخواد بیاد بهرحال من تورو باید همون روزی که مادرت رو کشتم میکشتم الان اشتباهم رو جبران میکنم عروس سابق
لی شلیک میکنه ولی گلوله به ات نمیخوره تهیونگ میاد جلو ات
ات:تهیونگ نه
لی:بازم اول اون تیر خورد
ته می افته و ات اونو بغل میکنه
ات:تهیونگ نه لطفا
ته:ات
گلوله خورده بود به قلب تهیونگ ات گریه میکرد و تهیونگ داشت بیهوش میشد لی ام اسلحه رو گرفت رو سر ات
و شلیک........
۱۰.۱k
۱۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.