کوک : ات پیاده شو
کوک : ات پیاده شو
ات: باشه
ویو ات
دست کوک و گرفتم و باهم وارد اون امارت بزرگ شدیم همینکه وارد شدیم همه برامون دست زدن میرا و تهیونگ و دوستامون هم بودن با لبخند به بقیه نگاه میکردم تا اینکه کوک جلون زانو زد و در جعبه ای که تو دستش بودو باز کرد
کوک: با من ازدواج میکنی
میرا: بگو نهههه ( تو این وسط چی میگی سر پیازی یا ته پیاز 😑)
با خنده گفتم
ات: نه
کوک : چرااااا
میرا : اخخخخخ جوننن( خفه شو)
ات: شوخی کردم بله حتما با شما آقای جئون جونگ کوک ازدواج میکنم
میرا : ات میکشمت
بع از گفتن این حرف کوک محکم بغلم کرد
اخرای جشن بود خیلی خوشحال بودم ولی نمی دونستم این خوشحالی پایان داره
کوک: عشقم بریم خونه
ات: اهوم بریم
بعد از خدافظی با کوک سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم ولی همینکه برگشتم دیدم ساختمون منفجر شده
ات: جیغغغغغغغغ
کوک: چیشده
ات: کوک ساختمون منفجر شد
کوک: ولش کن
ات: نکنه کار تو بود
کوک: اوهوم
ات: کوک پس دوستامون چی
کوک: اونا میدونن و قبلش آمدن بیرون
ات: چرا اینکارو کردی
کوک : چون دلم می خواست
بع از این حرفش ساکت شدم وقتی رسیدیم رفتم تو اتاقمو درو قفل کردم هدفونمو گذاشتم تو گوشم بعد از گوش کردن به چند تا اهنگ در اتاق شکسته شد و دو تا مرده گنده آمدن داخل دستمو گرفتنو بردنم وسط امارت کوک اون وسط افتاده بود کل بدنش خونی بور
ات: کوککککک
یه مرده گفت
مرده: بهت گفتم دورو بر من نپلک
کوک: ب...بز..ار ا...اون بره
مرده : میخوام ببینه عشقش چطوری جون میده
بعد با تفنگ به کوک شلیک کرد
ات: نههههههههههه( جیغ)
مرده با اون دوتا غول رفت با دو رفتمو کوک و بغل کردم
ات: کوکی پاشو منو تنها نزار بدون تو میمیرم کوککککک
ساعت ها گذشته بود سرمو رو سینه کوک گذاشتم یعنی الان تموم شد الان باید چیکار کنم من بدون اون میمیرم باید منم بمیرم رفتم تو آشپزخونه کلی قرص خوردمو بغل کوک خوابیدم و این بود پایانش پایان عشق کوتاه ما
تموم شد ولی پارت آخر نیست امیدوارم خوشتون بیاد 😗❤️🩹🍓
ات: باشه
ویو ات
دست کوک و گرفتم و باهم وارد اون امارت بزرگ شدیم همینکه وارد شدیم همه برامون دست زدن میرا و تهیونگ و دوستامون هم بودن با لبخند به بقیه نگاه میکردم تا اینکه کوک جلون زانو زد و در جعبه ای که تو دستش بودو باز کرد
کوک: با من ازدواج میکنی
میرا: بگو نهههه ( تو این وسط چی میگی سر پیازی یا ته پیاز 😑)
با خنده گفتم
ات: نه
کوک : چرااااا
میرا : اخخخخخ جوننن( خفه شو)
ات: شوخی کردم بله حتما با شما آقای جئون جونگ کوک ازدواج میکنم
میرا : ات میکشمت
بع از گفتن این حرف کوک محکم بغلم کرد
اخرای جشن بود خیلی خوشحال بودم ولی نمی دونستم این خوشحالی پایان داره
کوک: عشقم بریم خونه
ات: اهوم بریم
بعد از خدافظی با کوک سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم ولی همینکه برگشتم دیدم ساختمون منفجر شده
ات: جیغغغغغغغغ
کوک: چیشده
ات: کوک ساختمون منفجر شد
کوک: ولش کن
ات: نکنه کار تو بود
کوک: اوهوم
ات: کوک پس دوستامون چی
کوک: اونا میدونن و قبلش آمدن بیرون
ات: چرا اینکارو کردی
کوک : چون دلم می خواست
بع از این حرفش ساکت شدم وقتی رسیدیم رفتم تو اتاقمو درو قفل کردم هدفونمو گذاشتم تو گوشم بعد از گوش کردن به چند تا اهنگ در اتاق شکسته شد و دو تا مرده گنده آمدن داخل دستمو گرفتنو بردنم وسط امارت کوک اون وسط افتاده بود کل بدنش خونی بور
ات: کوککککک
یه مرده گفت
مرده: بهت گفتم دورو بر من نپلک
کوک: ب...بز..ار ا...اون بره
مرده : میخوام ببینه عشقش چطوری جون میده
بعد با تفنگ به کوک شلیک کرد
ات: نههههههههههه( جیغ)
مرده با اون دوتا غول رفت با دو رفتمو کوک و بغل کردم
ات: کوکی پاشو منو تنها نزار بدون تو میمیرم کوککککک
ساعت ها گذشته بود سرمو رو سینه کوک گذاشتم یعنی الان تموم شد الان باید چیکار کنم من بدون اون میمیرم باید منم بمیرم رفتم تو آشپزخونه کلی قرص خوردمو بغل کوک خوابیدم و این بود پایانش پایان عشق کوتاه ما
تموم شد ولی پارت آخر نیست امیدوارم خوشتون بیاد 😗❤️🩹🍓
۱۰.۸k
۱۷ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.