واقعا نمیتونم...
واقعا نمیتونم...
یه لحظه چشمامو بستم
خواب رفتم
صحنه ای دیدم
که توی اورژانس بودم
سرعت ماشینو بردن بالا تو سرم به خودم گفتم خوبه تصادف کنیم
دو ثانیه بعد سرعت همه چی کم شد و له شدن مامان و داداشمو دیدم
سرم درد میکنه چشمام میسوزه
یه فشار زیاد و وحشتناکی رو قلبمه
یه لحظه چشمامو بستم
خواب رفتم
صحنه ای دیدم
که توی اورژانس بودم
سرعت ماشینو بردن بالا تو سرم به خودم گفتم خوبه تصادف کنیم
دو ثانیه بعد سرعت همه چی کم شد و له شدن مامان و داداشمو دیدم
سرم درد میکنه چشمام میسوزه
یه فشار زیاد و وحشتناکی رو قلبمه
۱۱.۶k
۳۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.