ℂ𝔸𝔽𝔽𝔼𝔼𖦹ꨄ︎ 𝑷𝒂𝒓𝒕⑦
ظهر بود و آبگوشت خیلی دردسر داشت و توهم خیلی خسته شده بودی
نامجونم نشسته بود سره گوشی و داشت با پسرا امنگاس بازی میکرد و قه قه میخندید
خیلی عصابت خورد شده بود
پاهاش و انداخته بود رو پاهاش و کیفه خودشو میبرد
ا/ت=نامی...
خندیدن***
ا/ت=نامی!..
نامی=وای دهنت🤣جی کیییییییی به ولا ک تو اینپوستریییی🥲🥲🥲🥲
ا/ت=نامجووووووووووووون!
نامی=من به جی هوپ رای میدم خیلی ساکتی😂
عصابت خورد شد و یه توپ که کارت بود و محکم پرت کردی
و خورد تو سرش
هدست و برداشت و نگات کرد
نامی=باش بیب...من اون تابلو نقاشیت و شکوندم از عمد نبود به خدا🥲
ا/ت=چییییییییییییییییی؟
نامی=آو اون نبود؟...خب ببخشید که اون اون ظرفه که مامانت بهت داده بود و شکوندم..بخدا اومدم فقط نگاش کنم
ا/ت=یا خدا چی میگی تو؟
نامی=من سکوت میکنم...
ا/ت=چرا صدات میکنم جواب نمیدی؟؟؟؟؟؟
نامی=نشنیدم ببخشید😶
ا/ت=خسته شدم😭
نامی=بیبی گرلللللللل...کیوتییییی
نامی میدوعه و بغلت میکنه
توهم بغلش میکنی
نامی=چرا بیبیه قشنگم خستس؟
خودتو لوس کردی و لب و لوچت و آویزون کردی
ا/ت=خب سخته آبگوشت درس کردن😣🥺
نامجون لبات و میبوسه
نامی=بیب..
ا/ت=هوم؟
نامی=الان کاره مهمی دیگه نداره غذات؟
ا/ت=نه یک ساعت دیگه آمادس
نامی=پسرا هم یک ساعت دیگه میان...خب...
ا/ت=هوم؟
نامی اروم بردت تو اتاق
لباساش و دراورد و اروم لباسای تو و...
شروع کرد <:
بعده 50 دیقه...
رفتی حموم بعده کارتون
لباسات و عوض کردی و کارات و کردی و سفره رو چیدی و پسرا اومدن
نامی=سلااااااااااااااااااااااممممممم
جیکی=سلاممممممممم
نشستین شوع کردی به غذا خوردن
ته=اینو باید چجوری بخوریم؟
جین=یااااا نگاهه قیافه جیمین کنین منحرف شده😂
جیمین=د.دروغ نگوووو😂😂😂
شوگا=گاد هلپ می🥲
جیهوپ همچنان پهنه زمین داره میخنده
نامی=زشته بچه نشسته
جی کی=کو بچه؟
همه=خودت!😐😂
جی کی=یاااا🥲😂
ا/ت=ببینین...اول باید نون و ریز ریز کنین بعده آبه آبگوشت و بریزین بعدش همش بزنین بخورین بعدم که خوردینش این موادش و که له کردم و با نون بخورین..
خوردن و خیلی خوششون اوده بود
ا/ت=بله این است صنته ایران🇮🇷😌
ته=ناموسا خیلی خوب بود
پسرا یه چند دیقه میمونن و باهم گیم میزنین و بعد میرن
انقد ختسه ودی که دمق نداشتی
آبگوشت درس کردن و پذیرایی و خونه تمیز کرد و بعدم سکس!😩
زود رفتی تو تختت و نامجون هم اومد و خوابیدین
ساعتای هفته عصر نامجون بیدارت کرد
نامی=بیبی...پاشو میخوایم بریم خونه مامانم
با چشمای بسته
ا/ت=باش...
نامی=عروس بازی درنیار پاشو😂
ا/ت=یاااا😂
پاشدی و لباست و عوض کردی
راه افتادین و نشستین تو ماشین
ا/ت=خواهر برادر نداری؟.
نامی=چرا...دارم...یه خواهره کوچیکتر...تو چی!؟
ا/ت=منم دارم...یه داداش بزرگتر...
نامی=عه...اسمش چیه؟
ا/ت=ایلیا...(اسمه داداشه خودم😂🤝🏻)
نامی=عه..فاصله سنیتون چقده؟
ا/ت=چهارسال..منم ۲۶ سالمه اون ۳۰ سالش
نامی=دوست دارم ببینمش...راستی...واسه یکشنبه آینده بلیطه ایران خریدما
ا/ت=جدییییییی؟😭😭😭😭🤩🤩🤩🤩🤩
نامی=اره😃
ا/ت=وویییییییی خیلی ذوق زدم
رسیدین خونه مامانش و مامانش کلی قربون صدقت میرفت خواهرش خیلی و کیوت و مهربون بود
مامانش=عزیزم...ماشالله چه قد و بالایی چه چشمایی...
نامی=مامان کاش قربون صدقه منم همینقدر میرفتی🥲😂
مامانش=به اندازه کافی قربون صدقه تو یکی رفتم😐
نامی=همش قربون صدقه نویا رفتییی😐
نویا اسمه خواهره نامجونه البته اسمه اصلیش و نمیدونم تو داستان😅
نویا=خیلی گستاخی پسره چیز😐
مامانش=خو حالا بس😂
نامی=بابا کو؟
مامانش=گفت نیم ساعت دیگه میاد...خوبی عروسه گلم؟
لپات گل انداخت
لبخند زدی
ا/ت=مرسی😊😅
نامی=این خجالتیه بابا به این چیزا عادت نداره😂
نویا یه بالشت از دور پرت کرد خورد و سره نامجون
نامی=چرا امروز همه منو میزنننننن😐
نامی هم دوباره بالشت و پرت کرد تو سره نویا
مامانش=دخترم تو خانوم باش ایشالله ا/ت این نامجوو درست کنه😐
خندت میگیره
نویا=راستی ا/ت بیا یکم بریم طبقه بالا
مامان=نامجون توهم برو ظرفارو بشور تا بابات بیاد
تو با نویا میری طبقه بالا و عکسای بچگیه نامی و نشونت میده
ا/ت=چقد کیوت بودین...هنوز هستین!..نویا خانوم..
نویا=یااااااا😂راحت باش بهم بگو نویا...منو کلا بست فرندت بدون
لبخند زدی و با نویا گرم گرفته بودین که صدای بابای ناجون اومد
نامجونم نشسته بود سره گوشی و داشت با پسرا امنگاس بازی میکرد و قه قه میخندید
خیلی عصابت خورد شده بود
پاهاش و انداخته بود رو پاهاش و کیفه خودشو میبرد
ا/ت=نامی...
خندیدن***
ا/ت=نامی!..
نامی=وای دهنت🤣جی کیییییییی به ولا ک تو اینپوستریییی🥲🥲🥲🥲
ا/ت=نامجووووووووووووون!
نامی=من به جی هوپ رای میدم خیلی ساکتی😂
عصابت خورد شد و یه توپ که کارت بود و محکم پرت کردی
و خورد تو سرش
هدست و برداشت و نگات کرد
نامی=باش بیب...من اون تابلو نقاشیت و شکوندم از عمد نبود به خدا🥲
ا/ت=چییییییییییییییییی؟
نامی=آو اون نبود؟...خب ببخشید که اون اون ظرفه که مامانت بهت داده بود و شکوندم..بخدا اومدم فقط نگاش کنم
ا/ت=یا خدا چی میگی تو؟
نامی=من سکوت میکنم...
ا/ت=چرا صدات میکنم جواب نمیدی؟؟؟؟؟؟
نامی=نشنیدم ببخشید😶
ا/ت=خسته شدم😭
نامی=بیبی گرلللللللل...کیوتییییی
نامی میدوعه و بغلت میکنه
توهم بغلش میکنی
نامی=چرا بیبیه قشنگم خستس؟
خودتو لوس کردی و لب و لوچت و آویزون کردی
ا/ت=خب سخته آبگوشت درس کردن😣🥺
نامجون لبات و میبوسه
نامی=بیب..
ا/ت=هوم؟
نامی=الان کاره مهمی دیگه نداره غذات؟
ا/ت=نه یک ساعت دیگه آمادس
نامی=پسرا هم یک ساعت دیگه میان...خب...
ا/ت=هوم؟
نامی اروم بردت تو اتاق
لباساش و دراورد و اروم لباسای تو و...
شروع کرد <:
بعده 50 دیقه...
رفتی حموم بعده کارتون
لباسات و عوض کردی و کارات و کردی و سفره رو چیدی و پسرا اومدن
نامی=سلااااااااااااااااااااااممممممم
جیکی=سلاممممممممم
نشستین شوع کردی به غذا خوردن
ته=اینو باید چجوری بخوریم؟
جین=یااااا نگاهه قیافه جیمین کنین منحرف شده😂
جیمین=د.دروغ نگوووو😂😂😂
شوگا=گاد هلپ می🥲
جیهوپ همچنان پهنه زمین داره میخنده
نامی=زشته بچه نشسته
جی کی=کو بچه؟
همه=خودت!😐😂
جی کی=یاااا🥲😂
ا/ت=ببینین...اول باید نون و ریز ریز کنین بعده آبه آبگوشت و بریزین بعدش همش بزنین بخورین بعدم که خوردینش این موادش و که له کردم و با نون بخورین..
خوردن و خیلی خوششون اوده بود
ا/ت=بله این است صنته ایران🇮🇷😌
ته=ناموسا خیلی خوب بود
پسرا یه چند دیقه میمونن و باهم گیم میزنین و بعد میرن
انقد ختسه ودی که دمق نداشتی
آبگوشت درس کردن و پذیرایی و خونه تمیز کرد و بعدم سکس!😩
زود رفتی تو تختت و نامجون هم اومد و خوابیدین
ساعتای هفته عصر نامجون بیدارت کرد
نامی=بیبی...پاشو میخوایم بریم خونه مامانم
با چشمای بسته
ا/ت=باش...
نامی=عروس بازی درنیار پاشو😂
ا/ت=یاااا😂
پاشدی و لباست و عوض کردی
راه افتادین و نشستین تو ماشین
ا/ت=خواهر برادر نداری؟.
نامی=چرا...دارم...یه خواهره کوچیکتر...تو چی!؟
ا/ت=منم دارم...یه داداش بزرگتر...
نامی=عه...اسمش چیه؟
ا/ت=ایلیا...(اسمه داداشه خودم😂🤝🏻)
نامی=عه..فاصله سنیتون چقده؟
ا/ت=چهارسال..منم ۲۶ سالمه اون ۳۰ سالش
نامی=دوست دارم ببینمش...راستی...واسه یکشنبه آینده بلیطه ایران خریدما
ا/ت=جدییییییی؟😭😭😭😭🤩🤩🤩🤩🤩
نامی=اره😃
ا/ت=وویییییییی خیلی ذوق زدم
رسیدین خونه مامانش و مامانش کلی قربون صدقت میرفت خواهرش خیلی و کیوت و مهربون بود
مامانش=عزیزم...ماشالله چه قد و بالایی چه چشمایی...
نامی=مامان کاش قربون صدقه منم همینقدر میرفتی🥲😂
مامانش=به اندازه کافی قربون صدقه تو یکی رفتم😐
نامی=همش قربون صدقه نویا رفتییی😐
نویا اسمه خواهره نامجونه البته اسمه اصلیش و نمیدونم تو داستان😅
نویا=خیلی گستاخی پسره چیز😐
مامانش=خو حالا بس😂
نامی=بابا کو؟
مامانش=گفت نیم ساعت دیگه میاد...خوبی عروسه گلم؟
لپات گل انداخت
لبخند زدی
ا/ت=مرسی😊😅
نامی=این خجالتیه بابا به این چیزا عادت نداره😂
نویا یه بالشت از دور پرت کرد خورد و سره نامجون
نامی=چرا امروز همه منو میزنننننن😐
نامی هم دوباره بالشت و پرت کرد تو سره نویا
مامانش=دخترم تو خانوم باش ایشالله ا/ت این نامجوو درست کنه😐
خندت میگیره
نویا=راستی ا/ت بیا یکم بریم طبقه بالا
مامان=نامجون توهم برو ظرفارو بشور تا بابات بیاد
تو با نویا میری طبقه بالا و عکسای بچگیه نامی و نشونت میده
ا/ت=چقد کیوت بودین...هنوز هستین!..نویا خانوم..
نویا=یااااااا😂راحت باش بهم بگو نویا...منو کلا بست فرندت بدون
لبخند زدی و با نویا گرم گرفته بودین که صدای بابای ناجون اومد
۴۶.۳k
۰۷ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.