سلام فاطیما هستم 15سالمه
سلام فاطیما هستم 15سالمه
این حادثه واقعیه و برای شوهر خواهرمو دوستاش اتفاق افتاد
باهم رفته بودن سفر یه جای تو یه روستای دور و کوچیک
بعد یه شب برای شام نون نداشتن
برای همین شوهر خواهرم به یکی از دوستاش که موتور داشت میگه برو نون بگیر
دوستش هم میره
وقتی نون میگیره تو راه برگشت جاده چون شب بوده خیلی تاریک و ترسناک بود
دوست شوهر خواهرم نزدیک خونه که رسیده بود یهو یه نفر میزنه رو شونش و میگه نگه دار من پیاده میشم
وقتی دوست شوهر خواهرم بر میگرده میبینه کسی جز اون سوار موتور نیست
خیلی میترسه و سریع خودشو به خونه میرسونه
شرمنده طولانی شد
#ارسالیـ
این حادثه واقعیه و برای شوهر خواهرمو دوستاش اتفاق افتاد
باهم رفته بودن سفر یه جای تو یه روستای دور و کوچیک
بعد یه شب برای شام نون نداشتن
برای همین شوهر خواهرم به یکی از دوستاش که موتور داشت میگه برو نون بگیر
دوستش هم میره
وقتی نون میگیره تو راه برگشت جاده چون شب بوده خیلی تاریک و ترسناک بود
دوست شوهر خواهرم نزدیک خونه که رسیده بود یهو یه نفر میزنه رو شونش و میگه نگه دار من پیاده میشم
وقتی دوست شوهر خواهرم بر میگرده میبینه کسی جز اون سوار موتور نیست
خیلی میترسه و سریع خودشو به خونه میرسونه
شرمنده طولانی شد
#ارسالیـ
۳.۵k
۰۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.