زندگی به صرف شیرکاکائو و آب هویج
از زبان دازای : کنارش نشستم بهم گفت شما میتونید برید بابت دردسرهایی که درست کردم شرمندم گفتم تقصیر تو نیست این کیه
_ یکی که مثل بچه ام دوستش داشتم
+ چی میشه برام توضیح بدی
_ هشت سال پیش داشتم از کوچه خیابون ها میگذشتم که صدای گریه شنیدم رفتم و یه دختر بچه ی نوزاد و پیدا کردم که انگار خانواده نداشت بچه فقط یه اسم داشت که به گردنش بود نیکی از اون به بعد ازش مراقبت کردم مثل بچم بود نمیدونی چقدر حس خوبی داشت که میخندید اما اون حس زیادی واسم نموند پنج سالش شده بود رفته بودم بیرون وقتی برگشتم دیدم نیست همه جارو گشتم که رفتم کوچه ی بغل خونه و دیدم یه زن بالا سر چند تا جنازه بود تا منو دید فرار کرد صورتش رو دیدم ولی هیچ وقت پیداش نکردم اون نیکی منو کشت از اون موقع به بعد سگم مشکی دیگه اینجوری شد بی رمق و خسته و منم .... روزی هزار بار میمیرم
دستم رو روی شونه اش گذاشتم ، اشکاش سرازیر شدند و گفت تقصیر من بود اگه مراقبش بودم این اتفاق نمی افتاد
بغلش کردم و گفتم آروم باش تقصیر تو نبود اشکالی نداره
_ یکی که مثل بچه ام دوستش داشتم
+ چی میشه برام توضیح بدی
_ هشت سال پیش داشتم از کوچه خیابون ها میگذشتم که صدای گریه شنیدم رفتم و یه دختر بچه ی نوزاد و پیدا کردم که انگار خانواده نداشت بچه فقط یه اسم داشت که به گردنش بود نیکی از اون به بعد ازش مراقبت کردم مثل بچم بود نمیدونی چقدر حس خوبی داشت که میخندید اما اون حس زیادی واسم نموند پنج سالش شده بود رفته بودم بیرون وقتی برگشتم دیدم نیست همه جارو گشتم که رفتم کوچه ی بغل خونه و دیدم یه زن بالا سر چند تا جنازه بود تا منو دید فرار کرد صورتش رو دیدم ولی هیچ وقت پیداش نکردم اون نیکی منو کشت از اون موقع به بعد سگم مشکی دیگه اینجوری شد بی رمق و خسته و منم .... روزی هزار بار میمیرم
دستم رو روی شونه اش گذاشتم ، اشکاش سرازیر شدند و گفت تقصیر من بود اگه مراقبش بودم این اتفاق نمی افتاد
بغلش کردم و گفتم آروم باش تقصیر تو نبود اشکالی نداره
۵.۰k
۳۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.