پارت ۱۸
پارت ۱۸
جنگل راز آلود
جیمین:بیب الان دیر میشه ها😂
ات:آآآ باشه باشه😂
رفتیم داخل
ات:اینجا خییییلی قشنگه
من خودته
جیمین:لیدی زیبا لطف دارن بله مال خودمه اینجا خوشحالم خوشت اومده😂بیا بریم بشینیم رو کاناپه
رفتیم نشستیم
جیمین:آجوماااااا (داد)
آجوما:بله آقا
جیمین:ات چی می خوری
ات:من کافی با کیک شکلاتی
جیمین:منم همینطور
آجوما:چشم
جیمین:خب من کاغذ و قلم گذاشتم بیا اسمارو بنویسیم
ات:باشه
بعد ۱۰ مین
آجوما : قربان سفارشتون رو اوردم
جیمین:ممنون بزار رو میز
(ات و جیمین سرشون تو شماره ها و اسامی کاغذ گرم بود)
آجوما:چشم و رفت
ات:آییییی گردنم درد گرفت
سرشو آورد بالا
جیمین:منم همینطور بیا کافی مونو بخوریم ۱۲۸ نفر دعوت کردیم ها
ات:یاااا من نمی دونستم اینقد دعوت کردیم
جیمین:🤣🤣🤣باشه حالا بخور ضعف کردی
ات:ای قربونت بشم موچی خودمی(لپشو کشید🥲)
خب این خونه رو نمی خوای نشون زنت بدی؟؟؟
جیمین:چرا چرا بیا اتاقتو نشون بدم
ات:اینجا مال ماس؟؟؟؟
جیمین:آررررهههه پس چی روزی که از جنگل اومدیم بیرون رفتم این خونه رو با ی هدیه برات خریدم
ات:هدیه چیه
جیمین:بزا بریم اتاقا رو نشون بدم بعد
ات:هوفففف باشه
رفتیم کل اتاقارو گشتیم
انصافا عجب جایی بود تا رسیدیم به استخر ویوی بازش خیلی خوب بود روبروی خورشید بود دقیقا
جیمین: خب بیا بریم برای هدیه
ات:let's goooooo (ذوق مرگ)
ات ویو
رفتیم از پله ها پایین ی آسانسور بود پرسیدم
ات:داریم کجا میریم؟؟؟؟؟
جیمین:تو حیتط عمارته هدیت
ات:آها...راستی مادرت تنها نی؟؟؟
جیمین:نه هم آجوما رو داره هم کلی دوست داره
ات:آها
رفتیم تو حیاط جیمین گف
جیمین:چشاتو ببند
ات:باشه
جیمین:بریم جلو
هدیه چی بود؟؟؟؟؟
شرطا
۱۴ لایک
جنگل راز آلود
جیمین:بیب الان دیر میشه ها😂
ات:آآآ باشه باشه😂
رفتیم داخل
ات:اینجا خییییلی قشنگه
من خودته
جیمین:لیدی زیبا لطف دارن بله مال خودمه اینجا خوشحالم خوشت اومده😂بیا بریم بشینیم رو کاناپه
رفتیم نشستیم
جیمین:آجوماااااا (داد)
آجوما:بله آقا
جیمین:ات چی می خوری
ات:من کافی با کیک شکلاتی
جیمین:منم همینطور
آجوما:چشم
جیمین:خب من کاغذ و قلم گذاشتم بیا اسمارو بنویسیم
ات:باشه
بعد ۱۰ مین
آجوما : قربان سفارشتون رو اوردم
جیمین:ممنون بزار رو میز
(ات و جیمین سرشون تو شماره ها و اسامی کاغذ گرم بود)
آجوما:چشم و رفت
ات:آییییی گردنم درد گرفت
سرشو آورد بالا
جیمین:منم همینطور بیا کافی مونو بخوریم ۱۲۸ نفر دعوت کردیم ها
ات:یاااا من نمی دونستم اینقد دعوت کردیم
جیمین:🤣🤣🤣باشه حالا بخور ضعف کردی
ات:ای قربونت بشم موچی خودمی(لپشو کشید🥲)
خب این خونه رو نمی خوای نشون زنت بدی؟؟؟
جیمین:چرا چرا بیا اتاقتو نشون بدم
ات:اینجا مال ماس؟؟؟؟
جیمین:آررررهههه پس چی روزی که از جنگل اومدیم بیرون رفتم این خونه رو با ی هدیه برات خریدم
ات:هدیه چیه
جیمین:بزا بریم اتاقا رو نشون بدم بعد
ات:هوفففف باشه
رفتیم کل اتاقارو گشتیم
انصافا عجب جایی بود تا رسیدیم به استخر ویوی بازش خیلی خوب بود روبروی خورشید بود دقیقا
جیمین: خب بیا بریم برای هدیه
ات:let's goooooo (ذوق مرگ)
ات ویو
رفتیم از پله ها پایین ی آسانسور بود پرسیدم
ات:داریم کجا میریم؟؟؟؟؟
جیمین:تو حیتط عمارته هدیت
ات:آها...راستی مادرت تنها نی؟؟؟
جیمین:نه هم آجوما رو داره هم کلی دوست داره
ات:آها
رفتیم تو حیاط جیمین گف
جیمین:چشاتو ببند
ات:باشه
جیمین:بریم جلو
هدیه چی بود؟؟؟؟؟
شرطا
۱۴ لایک
۲.۶k
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.