چرخُ فلک p75
صدای داده هاش به گوش میرسید:
_ولم کنیدددد..بزارید ببینم کدوم گوری بوده سه روزهههه...برید کنااارر
بلاخره تونست اونا رو کنار بزنه و به سمتم حمله کنه...اما به محض نزدیک شدنش بهم کسی اومد جلوم
جونگ کوک با چشمای سرخ غرید:
_برو کنار ننه...باید بفهمم چرا سه روزه کجا غیبش زده...کدوم جهنم دره ای بوده تا حالا
ننه گلاب با لحنی که تا بحال ازش ندیده بودم نالید:
_اشتباه کرد..اصلا غلط کرد..تورو به روح بابات کاریش نداشته باش ...اون حاملس
سینه سپر کردم و قدمی اومدم جلو:
_من هیچ کار اشتباهی نکردم که دارید بهش التماس میکنید
جونگ کوک جوش آورد
در حالی که سعی میکرد دستاش مشت شدش رو به صورتم من نزنه از لای دندون های کلید شده اش گفت:
_خفه شووو...خفه شو تا دندوناتو تو دهنت خورد نکردم
هر کسی جای من بود یا تا الان از ترس سکته کرده بود یا بخاطر لجن حرف زدنش قهر میکرد...اما من خوب میدونستم وقتی عصبانی میشه...خون جلوی چشماشو میگیره و هیچکس رو نمیشناسه
صدامو بردم بالا:
_برای چی خفه شم هاان؟؟...مگه دروغ میگم؟...من که اشتباهی نکردم...اشتباه رو تو کردی که همه رو بازی دادی....غلط رو تو کردی که گه کاری داداشتو لاپوشونی کردی
در یک لحظه بادش خوابید
یا بهتره بگم به قدری شوکه شد که عصبانیت یادش رفت
گند لحظه بعد داد زد:
_گمشیددد تو خونههه هاتونننننن
همه از جمله ننه گلاب سریع رفتن داخل و حالا کا دوتا وسط حیاط مونده بودیم
_فک کردی نمیفهمم؟...تا کی میخواستی نقش عاشق پیشه هارو دربیاری؟؟...تا کی میخواستی وانمود کنی دوستم داری و از هیچی خبر نداشتی،
در حالی که یک ماه بعد از اون اتفاق سر و کلت تو زندگیم پیدا شد...از اون اول هم نقشه کشیده بودی نه؟....خودتو نزدیکم کردی و وقتی دیدی جواب رد بهت دادم خواستی از یه راه دیگه وارد بشی درسته؟....به کتی پول دادی تا بهم بده و بهت مدیون بشم،
و این تو بودی که این بازی رو طراحی کرده بودی که آخر سر هم بشی قهرمان زندگیممممم
_ولم کنیدددد..بزارید ببینم کدوم گوری بوده سه روزهههه...برید کنااارر
بلاخره تونست اونا رو کنار بزنه و به سمتم حمله کنه...اما به محض نزدیک شدنش بهم کسی اومد جلوم
جونگ کوک با چشمای سرخ غرید:
_برو کنار ننه...باید بفهمم چرا سه روزه کجا غیبش زده...کدوم جهنم دره ای بوده تا حالا
ننه گلاب با لحنی که تا بحال ازش ندیده بودم نالید:
_اشتباه کرد..اصلا غلط کرد..تورو به روح بابات کاریش نداشته باش ...اون حاملس
سینه سپر کردم و قدمی اومدم جلو:
_من هیچ کار اشتباهی نکردم که دارید بهش التماس میکنید
جونگ کوک جوش آورد
در حالی که سعی میکرد دستاش مشت شدش رو به صورتم من نزنه از لای دندون های کلید شده اش گفت:
_خفه شووو...خفه شو تا دندوناتو تو دهنت خورد نکردم
هر کسی جای من بود یا تا الان از ترس سکته کرده بود یا بخاطر لجن حرف زدنش قهر میکرد...اما من خوب میدونستم وقتی عصبانی میشه...خون جلوی چشماشو میگیره و هیچکس رو نمیشناسه
صدامو بردم بالا:
_برای چی خفه شم هاان؟؟...مگه دروغ میگم؟...من که اشتباهی نکردم...اشتباه رو تو کردی که همه رو بازی دادی....غلط رو تو کردی که گه کاری داداشتو لاپوشونی کردی
در یک لحظه بادش خوابید
یا بهتره بگم به قدری شوکه شد که عصبانیت یادش رفت
گند لحظه بعد داد زد:
_گمشیددد تو خونههه هاتونننننن
همه از جمله ننه گلاب سریع رفتن داخل و حالا کا دوتا وسط حیاط مونده بودیم
_فک کردی نمیفهمم؟...تا کی میخواستی نقش عاشق پیشه هارو دربیاری؟؟...تا کی میخواستی وانمود کنی دوستم داری و از هیچی خبر نداشتی،
در حالی که یک ماه بعد از اون اتفاق سر و کلت تو زندگیم پیدا شد...از اون اول هم نقشه کشیده بودی نه؟....خودتو نزدیکم کردی و وقتی دیدی جواب رد بهت دادم خواستی از یه راه دیگه وارد بشی درسته؟....به کتی پول دادی تا بهم بده و بهت مدیون بشم،
و این تو بودی که این بازی رو طراحی کرده بودی که آخر سر هم بشی قهرمان زندگیممممم
۲۳.۳k
۰۴ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.