ازدواج اجباری
ازدواج اجباری
پارت۲
ویو جونگکوک
بابام چرا این کارو کرده اوففف
(پرش زمانی به شب)
ا/ت:اره این لباسه که خریدم خیلی خوبه (لباس ا/ت بازه) خب یچی هم بندازم روش حالا خوب شدن
آیو:دخترم چیکار میکنی؟
ا/ت:داشتم لباس میپوشیدم
ایو:اها
زینگ زینگ(مثلا صدای در😂)
ایو:اومدننن
ا/ت:حالا مثلا کی اومد
نامجون:دخترممم زشته
ا/ت:اصلا زشت نبود اهه
جونگکوک:سلام
ایو و نامجون:سلام پسرم☺️
ویو ا/ت
باید خودمو بزنم به حال بدی بزار برم اشپزخونه
(که ا/ت رفت اشپز خونه یچی خورد و حالش بد شد)
ا/ت:مامان حالم بده حال تهوع دارم
آیو:چرا دخترم
ا/ت:برو اونور تا برم استفراغ کنم(با عجله)
(که ا/ت رفت استفراغ کرد)
نامجون:بدو بریمم بیمارستاننن
جونگکوک:چیشده(با نگرانی)
ایو:پسرم هرموقع حال ا/ت بهتر شد میگیم بیای باشه
جونگکوک:باشه
پایان😋
پارت۲
ویو جونگکوک
بابام چرا این کارو کرده اوففف
(پرش زمانی به شب)
ا/ت:اره این لباسه که خریدم خیلی خوبه (لباس ا/ت بازه) خب یچی هم بندازم روش حالا خوب شدن
آیو:دخترم چیکار میکنی؟
ا/ت:داشتم لباس میپوشیدم
ایو:اها
زینگ زینگ(مثلا صدای در😂)
ایو:اومدننن
ا/ت:حالا مثلا کی اومد
نامجون:دخترممم زشته
ا/ت:اصلا زشت نبود اهه
جونگکوک:سلام
ایو و نامجون:سلام پسرم☺️
ویو ا/ت
باید خودمو بزنم به حال بدی بزار برم اشپزخونه
(که ا/ت رفت اشپز خونه یچی خورد و حالش بد شد)
ا/ت:مامان حالم بده حال تهوع دارم
آیو:چرا دخترم
ا/ت:برو اونور تا برم استفراغ کنم(با عجله)
(که ا/ت رفت استفراغ کرد)
نامجون:بدو بریمم بیمارستاننن
جونگکوک:چیشده(با نگرانی)
ایو:پسرم هرموقع حال ا/ت بهتر شد میگیم بیای باشه
جونگکوک:باشه
پایان😋
۶.۵k
۲۷ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.