اشتباه خاص!
اشتباه خاص!
پارت ³
*عکسعوضشده..*
با کلافگی به سوهو خواست غر بزنه..ک صورت عصبی ک ازش آتیش میبارید نگا کرد:ام..چیزی شده؟!..
×:با لبخند عصبی بش زل زد..ک هر لحظه اماده له کردنش بود...کیم تهیونگ عزیزم!
-ج..جانم؟!
×:با صدای داد عصبی..تو رفتی تو اون قبرستون چه غلطی کردی؟!
-هاایش..هیونگ حوصله اون مرتیکه رو نداش..چی!..
مرد نگاهش ب در خروجی افتاد ک همون پسری ک توی رستوران دید..ک صورتش از اشک قرمز شده بود..
جونگکوکویو:
مادرم؟..پدرم؟..خرج های خونشون؟..بیماری؟..اجاره خونه؟...چطور میتونستم همشون رو هندل کنم؟..امروز با کلافگی بیدار شدم..لباس مخصوص رستوران رو پوشیدم..تو راه بودم..ک با دیدن یه گربه وسط جاده..و دیدن یه ماشین ک به سمتش میومد..انگار ک دژاوو بود..
فقد دویدم ک ب گربه کوچولو ک از ترس میلرزید..رسیدم..ک باعث شد ماشین توقف کنه..بخاطر صدای ترمز...محکم چشامو بستم و هرلحظه آماده مرگ بودم..اما اتفاقی نیوفتاد..فقد یه مرد ک با عصبانیت ب من چشم دو خته بود زل زدم..چش بود؟..
...
رئیس با عصبانیت ب من نگا کرد..:جعون جونگکوک..تو اخراجی!
پسر درحالی ک بغضش هر لحظه بیشتر میشد..با چشای اشکی بش نگا کرد روی زمین نشست و بش ادای احترام کرد..:آقای هوانگ..خواهش میکنم..همین یه بار رو بهم فرصت بدین..من اشتباه کردم!
ر:گمشو بیرون!...تو میدونی با کی اینکارو کردی؟..با کسی ک میتونه هفت جدو ابادتو بگا بده!..بیرون!!..
:آروم بلند شدم..غرورم خورد شده بود..بخاطر یه قهوه مسخره..جواب بدهکارامو چی بدم؟!..اصلا باید چه غلطی کنم..از برج خارج شدم..اشکام دست خودم نبودن..ک با دیدن طلبکارام..خون تو رگام یخ زد!..
:خدا..الان نه!!..
مرد هایی قوی هیکل..ک میتونستن پسر رو ب چند قسمت تقسیم کنن..
ب سمتش میرفتن..تا پسر خواست فرار کنه..افتادن دنبالش..و تا میخورد زدنش..
گوشه دیوار درحالی ک با خون دماغ نگاشون میکرد نالید..اروم اشک میریخت..التماس میکرد..:بهتون تا هفته ی دیگه قول میدم..همشو..همونطور ک میخواین!..
فقد تروخدا بس کنین..
&:قیافه شو نگا..ب سمت پسر اومد و چونه ش رو با انگشت شصت و اشاره گرفت ب سمت خودش آورد..تا هفته دیگه اگه اوردی ک اوردی اگه نیوردی...
-:اگه نیاره چی؟!
فعلا سخت نمیگیرم..ولی تو چند پارت دیگه خون ب دلتون میکنم..بچز☺️🔪
هرکی لایک نکنه مادرش..
پارت ³
*عکسعوضشده..*
با کلافگی به سوهو خواست غر بزنه..ک صورت عصبی ک ازش آتیش میبارید نگا کرد:ام..چیزی شده؟!..
×:با لبخند عصبی بش زل زد..ک هر لحظه اماده له کردنش بود...کیم تهیونگ عزیزم!
-ج..جانم؟!
×:با صدای داد عصبی..تو رفتی تو اون قبرستون چه غلطی کردی؟!
-هاایش..هیونگ حوصله اون مرتیکه رو نداش..چی!..
مرد نگاهش ب در خروجی افتاد ک همون پسری ک توی رستوران دید..ک صورتش از اشک قرمز شده بود..
جونگکوکویو:
مادرم؟..پدرم؟..خرج های خونشون؟..بیماری؟..اجاره خونه؟...چطور میتونستم همشون رو هندل کنم؟..امروز با کلافگی بیدار شدم..لباس مخصوص رستوران رو پوشیدم..تو راه بودم..ک با دیدن یه گربه وسط جاده..و دیدن یه ماشین ک به سمتش میومد..انگار ک دژاوو بود..
فقد دویدم ک ب گربه کوچولو ک از ترس میلرزید..رسیدم..ک باعث شد ماشین توقف کنه..بخاطر صدای ترمز...محکم چشامو بستم و هرلحظه آماده مرگ بودم..اما اتفاقی نیوفتاد..فقد یه مرد ک با عصبانیت ب من چشم دو خته بود زل زدم..چش بود؟..
...
رئیس با عصبانیت ب من نگا کرد..:جعون جونگکوک..تو اخراجی!
پسر درحالی ک بغضش هر لحظه بیشتر میشد..با چشای اشکی بش نگا کرد روی زمین نشست و بش ادای احترام کرد..:آقای هوانگ..خواهش میکنم..همین یه بار رو بهم فرصت بدین..من اشتباه کردم!
ر:گمشو بیرون!...تو میدونی با کی اینکارو کردی؟..با کسی ک میتونه هفت جدو ابادتو بگا بده!..بیرون!!..
:آروم بلند شدم..غرورم خورد شده بود..بخاطر یه قهوه مسخره..جواب بدهکارامو چی بدم؟!..اصلا باید چه غلطی کنم..از برج خارج شدم..اشکام دست خودم نبودن..ک با دیدن طلبکارام..خون تو رگام یخ زد!..
:خدا..الان نه!!..
مرد هایی قوی هیکل..ک میتونستن پسر رو ب چند قسمت تقسیم کنن..
ب سمتش میرفتن..تا پسر خواست فرار کنه..افتادن دنبالش..و تا میخورد زدنش..
گوشه دیوار درحالی ک با خون دماغ نگاشون میکرد نالید..اروم اشک میریخت..التماس میکرد..:بهتون تا هفته ی دیگه قول میدم..همشو..همونطور ک میخواین!..
فقد تروخدا بس کنین..
&:قیافه شو نگا..ب سمت پسر اومد و چونه ش رو با انگشت شصت و اشاره گرفت ب سمت خودش آورد..تا هفته دیگه اگه اوردی ک اوردی اگه نیوردی...
-:اگه نیاره چی؟!
فعلا سخت نمیگیرم..ولی تو چند پارت دیگه خون ب دلتون میکنم..بچز☺️🔪
هرکی لایک نکنه مادرش..
۱۰.۱k
۲۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.