چرا منو اوردی... پارت ۲
داشتم از پله ها پایین میرفتم با چیزی که دیدم خشکم زد اون اون همونی که خوابم بود خودش میگفت شیطانه اصلا نمیتونستم از جام تکون بخورم ترسیده بودم @ دخترم چی شد بیا پایین که چشمش بهم خورد یه پوزخند زد _ خو ایشون عروس خانم هستن @ بله آقای جانگ اومدم پایین @ بیا دخترم بشین روبه روی ایشون درمورد عروس تون برای کمک اومدند البته بابات گفته ایشون از ما پولدارتر است + آها _ خو اسمتون پارک ا.ت هست با آقای پارک جیمین ازدواج میکنید و ۱۹ سالته است و آقای پارک ۲۵ خو میخواید از خودم بگم + ب..له _ من جانگ هوسوک هستم منو جیهوپ صدا میکنن و... هیچی خو یه برادر دارم اسمش شوگاست + آها @ بیا دخترم صبحانه بخور شما هم بیاید آقای جانگ _ چشم ممنونم رفتم پیش مامانم نشستم
...........................
داشتم لباسم میپوشیدم به این فکر میکردم چرا تو خوابم بود این همونه _ دقیقا من همونم به پشتم برگشتم + تو اینجا چیکار میکنی _ قراره اتفاق بدی بیوفته خانوم کوچولو .....
لایک ۲۰
کامنت۵
۲۰ تایی مون کنید
اگه کم بود ببخشید 🥺🤕😐💜
...........................
داشتم لباسم میپوشیدم به این فکر میکردم چرا تو خوابم بود این همونه _ دقیقا من همونم به پشتم برگشتم + تو اینجا چیکار میکنی _ قراره اتفاق بدی بیوفته خانوم کوچولو .....
لایک ۲۰
کامنت۵
۲۰ تایی مون کنید
اگه کم بود ببخشید 🥺🤕😐💜
۳.۳k
۲۷ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.