(عشق سرد)پارت 23
دوستم مارنی بود
سریع جونگکوک رو هل دادم که سویی شرت در آورد و دوباره روم خیمه زد
مارنی:
من میرم شما به کارتون برسین (لبخند شیطانی به ا.ت)
ا.ت:
جونگکوک تحریک بود اینو میتونستم حس کنم
ولی نمیدونستم چرا تحریک
که یه دفعه ناله بلندی کردی
من نمیدونم ناله برای چی بود
ولی وقتی بلند شدم
دیدم جونگکوک دستش روی چشمش
رفتم بغلش کردم و گفتم:
کوکی؟ حالت خوبه؟(کیوت)
جونگکوک:
باورم نمیشه
مزه لباش عوض شده بود
وقتی اینو فهمیدم قلبم درد گرفت
و صدای ناله واسه همین بود
اشکم داشت پایین میومد که دستمو گذاشتم روش
ا.ت:
جونگکوک؟
داری گریه میکنی؟
جونگکوک:
ا.ت...ت..تو بهم...خ...خیانت کردی (بغض همراه گریه)
ا.ت:
ن....نه...چ...چی ...میگی؟
جونگکوک:
چرا تو داشتی اون پسره رو میبوسیدی (گریه)
ا.ت:
بغلش کردم
ولی هلم میداد
هرچقدر سعی کرد منو از خودش دور کنه نتونست
بغلش کردم
سرشو روی سینم گذاشتم
و نوازشش میکردم
و زمزمه وار میگفتم:
خدا لعنتت کنه مرتیکه ...هوفف...ببین ....کوک رو به چه روزی انداختی
از روی پاش بلند شدم
رفتم دسشویی لبم رو شستم
یه دفعه سرم گیج رفت
کمرم خورد به روشویی دسشویی و یه آخ بلند گفتم
جونگکوک:
همینجوری داشتم فک میکردم و اشک هام رو پاک میکردم
که صدای تق اومد و صدای آخ بلندی که ا.ت گفت:
سریع بلند شدم رفتم توی دسشویی
دیدم افتاده رو زمین
جونگکوک:
ا.ت؟چیشده؟حالن خوبه؟(نگران)
ا.ت:
آیییییی هق ....کمرم ......هق...(گریه ಥ_ಥ(ᗒᗩᗕ))
جونگکوک:
خیلی آروم دستمو بردم پشت کمرش که دیدم از کمرش داره خون میاد
گفتم:
ا.ت...آمممم...اهم......(خجالت)
ا.ت:
نه کوک اونجوری نیست
کمرم خورد به روشویی
جونگکوک:
بغلش کردم با دسمال کمرشو تمیز کردم
رفتیم بیرون که اون پسره سریع اومد سمت ا.ت و گفت:
حالت خوبه ؟چت شده؟
جونگکوک:
خیلی خودمو نگه داشته بودم که الان زنده بود
زنگ زدم راننده اومد
ا.ت رو براید استایل بغل کردم گذاشتم توی ماشین و راه افتادیم
ا.ت:
جونگکوک؟(وایسادم تا نگام کنه)
اینجایی که داریم میریم عمارت نیست....
راهش فرق میکنه ...کجا. داری میبریم
دستشو تکون دادم که نگام کنه
وقتی نگام کرد فهمیدم
اون جونگکوک نیست !!!!!!!
جونگکوک:
من هنوز توی بیمارستان بودم ولی به بادیگاردا گفتم ا.ت رو ببرن تو ماشین
رفتم حساب اون پسره رو برسم که دیدم نیست
هوففی گفتم و دستمو توی موهام فرو بردم
از بیمارستان رفتم بیرون
که دیدم بادیگاردا با صورت خونی روی زمین افتادن
و در ماشین بازه
و ا.ت نیست........
اهم اهم یاع یاع یاع خماری بمونید 😂😈
خب .........
۲۸۰ تایی شدنمون مبارک 🥺🌈✨😍
بچه ها من قول داده بودم از لیسا ویدیو بذارم ولی نمیدونم مدممون چش شده کوفتم باز نمیکنه
خودشو کشتم نیومد اگه سرعتش رفت بالا و کار کرد براتون میذارم قول میدم
گفتم که بدونین من آدم بد قولی نیستم
😅😅😉🥺🌈✨
خب توی پست بعدیم شرط پارت بعد رو میگم 😉😍🥺🌈✨
یادتون نره فالوم کنینااااااااااا😁😁😁😉😅✨🌈🥺
سریع جونگکوک رو هل دادم که سویی شرت در آورد و دوباره روم خیمه زد
مارنی:
من میرم شما به کارتون برسین (لبخند شیطانی به ا.ت)
ا.ت:
جونگکوک تحریک بود اینو میتونستم حس کنم
ولی نمیدونستم چرا تحریک
که یه دفعه ناله بلندی کردی
من نمیدونم ناله برای چی بود
ولی وقتی بلند شدم
دیدم جونگکوک دستش روی چشمش
رفتم بغلش کردم و گفتم:
کوکی؟ حالت خوبه؟(کیوت)
جونگکوک:
باورم نمیشه
مزه لباش عوض شده بود
وقتی اینو فهمیدم قلبم درد گرفت
و صدای ناله واسه همین بود
اشکم داشت پایین میومد که دستمو گذاشتم روش
ا.ت:
جونگکوک؟
داری گریه میکنی؟
جونگکوک:
ا.ت...ت..تو بهم...خ...خیانت کردی (بغض همراه گریه)
ا.ت:
ن....نه...چ...چی ...میگی؟
جونگکوک:
چرا تو داشتی اون پسره رو میبوسیدی (گریه)
ا.ت:
بغلش کردم
ولی هلم میداد
هرچقدر سعی کرد منو از خودش دور کنه نتونست
بغلش کردم
سرشو روی سینم گذاشتم
و نوازشش میکردم
و زمزمه وار میگفتم:
خدا لعنتت کنه مرتیکه ...هوفف...ببین ....کوک رو به چه روزی انداختی
از روی پاش بلند شدم
رفتم دسشویی لبم رو شستم
یه دفعه سرم گیج رفت
کمرم خورد به روشویی دسشویی و یه آخ بلند گفتم
جونگکوک:
همینجوری داشتم فک میکردم و اشک هام رو پاک میکردم
که صدای تق اومد و صدای آخ بلندی که ا.ت گفت:
سریع بلند شدم رفتم توی دسشویی
دیدم افتاده رو زمین
جونگکوک:
ا.ت؟چیشده؟حالن خوبه؟(نگران)
ا.ت:
آیییییی هق ....کمرم ......هق...(گریه ಥ_ಥ(ᗒᗩᗕ))
جونگکوک:
خیلی آروم دستمو بردم پشت کمرش که دیدم از کمرش داره خون میاد
گفتم:
ا.ت...آمممم...اهم......(خجالت)
ا.ت:
نه کوک اونجوری نیست
کمرم خورد به روشویی
جونگکوک:
بغلش کردم با دسمال کمرشو تمیز کردم
رفتیم بیرون که اون پسره سریع اومد سمت ا.ت و گفت:
حالت خوبه ؟چت شده؟
جونگکوک:
خیلی خودمو نگه داشته بودم که الان زنده بود
زنگ زدم راننده اومد
ا.ت رو براید استایل بغل کردم گذاشتم توی ماشین و راه افتادیم
ا.ت:
جونگکوک؟(وایسادم تا نگام کنه)
اینجایی که داریم میریم عمارت نیست....
راهش فرق میکنه ...کجا. داری میبریم
دستشو تکون دادم که نگام کنه
وقتی نگام کرد فهمیدم
اون جونگکوک نیست !!!!!!!
جونگکوک:
من هنوز توی بیمارستان بودم ولی به بادیگاردا گفتم ا.ت رو ببرن تو ماشین
رفتم حساب اون پسره رو برسم که دیدم نیست
هوففی گفتم و دستمو توی موهام فرو بردم
از بیمارستان رفتم بیرون
که دیدم بادیگاردا با صورت خونی روی زمین افتادن
و در ماشین بازه
و ا.ت نیست........
اهم اهم یاع یاع یاع خماری بمونید 😂😈
خب .........
۲۸۰ تایی شدنمون مبارک 🥺🌈✨😍
بچه ها من قول داده بودم از لیسا ویدیو بذارم ولی نمیدونم مدممون چش شده کوفتم باز نمیکنه
خودشو کشتم نیومد اگه سرعتش رفت بالا و کار کرد براتون میذارم قول میدم
گفتم که بدونین من آدم بد قولی نیستم
😅😅😉🥺🌈✨
خب توی پست بعدیم شرط پارت بعد رو میگم 😉😍🥺🌈✨
یادتون نره فالوم کنینااااااااااا😁😁😁😉😅✨🌈🥺
۵.۵k
۱۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.