I am just your bodyguard(part-10-)
+ کی تموم میشه ؟
کوک : ساعت ۱۲
+ بعد کجا میرین؟
کوک : سال غذا خوری کمپانی
+ بعدش چی
کوک : خوابگاه مشترکمون
+ پس من از الان تو خونتون میمونم
کوک : خوبه مواظب خونه هم باش
+ اوکی مواظبم
رسیدیم به کمپانی و از ماشین خارج شدیم و به رف در کماپنی و بعدش به رف سال تمرین رفتیم و کوک رفت داخل و پشت در منتظر موندم . صدای موزیک میومد . اسمش ( We love you all ) بود . آخرین کنسرت . میتونم حال آرمی هارو درک کنم . بایسشون با یکی دیگه قرار میزاره باهاش ازدواج میکنه و بچه دار میشه . ولی ارزش این همه دوست داشتن رو داره . داشتم همینجوری فکر میکردم که دیگه پاهام تحمل نکرد خواستم بیفتم که یکی منو گرفت . سرمو چرخوندم . ازش جدا شدم
+ هانگوک ولم کن . تو اینجا چیکار میکنی
هانگوک : اومدم برادرمو ببینم
+ باشه بشین روی صندلی تا تمرینشون تموم شه
هانگوک : فکر کنم خسته شدی تو بیا بشین رو ی صندلی از کی اینجا وایسادی
+ از ساعت ۶
هانگوک چجوری ۴ ساعت سر پا وایسادی ؟
+ینیذ۴ ساعت گذشته ؟
روی صندلی نشستم و هانگوکم کنارم نشست . سکوتی که بینمون حفر کرده بود داشت دیوونم میکرد که یهو در با شدت بدی باز شد
جین : هی کوک بیهوش شده زود دکتر و خبر کنین
رومو کردم طرف هانگوک
+ تو برو دکتر رو خبر کن زود باش ( با داد )
رفتم داخل سال تمرین و با کوکی که پخش زمین شده مواجه شدم
رفتم طرفش نبض دستش رو نگاه کردم عادی بود ضربان قلبش خیلی تند بود . نفس نمیکشید
+ باید منفی مصنوعی انجام بشه
به دورو برم نگاه کردم دیدم همه پسرن
خودم دهنشو باز کردمو دماغشو گرفتمو لبامو گذاشتم روی لباش
اعضا : هی چیکار داری میکنی الان دکتر میاد
و بهش نفس وارد کرده دوباره سرمو بردم بالا نفس گرفتم و دوباره بهش نفس دادم
با صرفه های خیلی خش دار چشماشو باز کردم . کمرشو گرفتمو به زور بلندش کردم که نامجون اومد و کمکم کرد و بدیمش بخش اورژانس روی برانکارد گذاشتمش و دکتر همون موقع اومد و کوک رو برد چکاب
داشتم نفس نفس میزدم که روی یه صندلی نشستم . بعد ده مین دکتر اومد
دکتر : حالش خوبه .نفس مصنوعی انجام دادین
اعضا : بله
دکتر : کدومتون . باید اینو بدونین که تماس لب با هم گروهیتون ممنوعه
نامجون : ما اینکارو انجام ندادیم اون اینکارو انجام داد ( اشاره به من )
دکتر : اون کیه
+ کیم اتم بادیگارد شخصی جونگکوک. باید برای نجاتشون اینکارو میکردم مگه نه؟
دیگه هیچی نگفت و منتظر موندیم تا جونگکوک بیا بیرون بعد چهل دقیقه اومد بیرون من از جام بلند شدمو بقیه اعضا دورش جمع شده بودن . ولی جونگکوک به اونا اهمیت نمیداد و میومد طرف من
:)
کوک : ساعت ۱۲
+ بعد کجا میرین؟
کوک : سال غذا خوری کمپانی
+ بعدش چی
کوک : خوابگاه مشترکمون
+ پس من از الان تو خونتون میمونم
کوک : خوبه مواظب خونه هم باش
+ اوکی مواظبم
رسیدیم به کمپانی و از ماشین خارج شدیم و به رف در کماپنی و بعدش به رف سال تمرین رفتیم و کوک رفت داخل و پشت در منتظر موندم . صدای موزیک میومد . اسمش ( We love you all ) بود . آخرین کنسرت . میتونم حال آرمی هارو درک کنم . بایسشون با یکی دیگه قرار میزاره باهاش ازدواج میکنه و بچه دار میشه . ولی ارزش این همه دوست داشتن رو داره . داشتم همینجوری فکر میکردم که دیگه پاهام تحمل نکرد خواستم بیفتم که یکی منو گرفت . سرمو چرخوندم . ازش جدا شدم
+ هانگوک ولم کن . تو اینجا چیکار میکنی
هانگوک : اومدم برادرمو ببینم
+ باشه بشین روی صندلی تا تمرینشون تموم شه
هانگوک : فکر کنم خسته شدی تو بیا بشین رو ی صندلی از کی اینجا وایسادی
+ از ساعت ۶
هانگوک چجوری ۴ ساعت سر پا وایسادی ؟
+ینیذ۴ ساعت گذشته ؟
روی صندلی نشستم و هانگوکم کنارم نشست . سکوتی که بینمون حفر کرده بود داشت دیوونم میکرد که یهو در با شدت بدی باز شد
جین : هی کوک بیهوش شده زود دکتر و خبر کنین
رومو کردم طرف هانگوک
+ تو برو دکتر رو خبر کن زود باش ( با داد )
رفتم داخل سال تمرین و با کوکی که پخش زمین شده مواجه شدم
رفتم طرفش نبض دستش رو نگاه کردم عادی بود ضربان قلبش خیلی تند بود . نفس نمیکشید
+ باید منفی مصنوعی انجام بشه
به دورو برم نگاه کردم دیدم همه پسرن
خودم دهنشو باز کردمو دماغشو گرفتمو لبامو گذاشتم روی لباش
اعضا : هی چیکار داری میکنی الان دکتر میاد
و بهش نفس وارد کرده دوباره سرمو بردم بالا نفس گرفتم و دوباره بهش نفس دادم
با صرفه های خیلی خش دار چشماشو باز کردم . کمرشو گرفتمو به زور بلندش کردم که نامجون اومد و کمکم کرد و بدیمش بخش اورژانس روی برانکارد گذاشتمش و دکتر همون موقع اومد و کوک رو برد چکاب
داشتم نفس نفس میزدم که روی یه صندلی نشستم . بعد ده مین دکتر اومد
دکتر : حالش خوبه .نفس مصنوعی انجام دادین
اعضا : بله
دکتر : کدومتون . باید اینو بدونین که تماس لب با هم گروهیتون ممنوعه
نامجون : ما اینکارو انجام ندادیم اون اینکارو انجام داد ( اشاره به من )
دکتر : اون کیه
+ کیم اتم بادیگارد شخصی جونگکوک. باید برای نجاتشون اینکارو میکردم مگه نه؟
دیگه هیچی نگفت و منتظر موندیم تا جونگکوک بیا بیرون بعد چهل دقیقه اومد بیرون من از جام بلند شدمو بقیه اعضا دورش جمع شده بودن . ولی جونگکوک به اونا اهمیت نمیداد و میومد طرف من
:)
۲.۵k
۱۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.