* * زندگی متفاوت
🐾پارت 96
#paniz
مهشاد:پانیذ منو نگا اصن بهش فک نکن قربونت برم من
پانید:بخدا که نمیشه نمیتونم(گریه)
مهشاد منو از خودش جدا کرد اشکای صورتم پاک کرد
مهشاد:پانیذ تو الان باید زندگی خودت درست کنی اون مگه تو ول نکرد پس پاشو قوی باش نذار ساحل فک کنه تو از پا در اومدی پاشو بهش ثابت کن اونجوری نیس دختر حالا هم پاشو ممد رضا الان میاد
پانیذ:ممدرضا؟؟
مهشاد:اره بابا دیشب باهاش حرف زدم گفت میخاد بیاد پیشت دختر تو چرا به اون زنگ نزدی بیچاره نگران بود
بینیم کشیدم بالا
پانید:یادم رفته بود
مهشاد:پاشو دست و صورتت بشور الان میاد
پانید:باشه
از کنارش بلند شدم رفتم سرویس بهداشتی اب سرد باز کردم یه مشت اب سرد ریختم تو صورتم چشام قرمز شده بود بینیم قرمز اهی کشیدم صورتم خشک کردم اومدم بیرون رفتم تو سالن پیش مهشاد که ممدرضا هم اونجا بود
ممدرضا بلند شد اومد سمتم بغلم کرد
ممدرضا:تو اصن معلوم هس کجایی دختر
پانید:ببخشید یادم رفت زنگ بزنم
ممدرضا:اشکال نداره مهشاد همه چیو بهم گفت بیا
به مهشاد نگاهی کردم که منظورم فهمید ابروی بالا انداخت هوفف خداروشکر نمیدونست اینو
مهشاد:خب حالا بیایین بشینینن ببینم
ممدرصا خنده ای کرد با هم نشستیم
ممدرضا:خب من یه چند ماهی نبودم چیشد بهتون
مهشااد با اب و تاب همه چیو تعریف کرد حتی اینکه عاشق رضا شدم من که چیز مخفی ازش ندارم
بعد تموم شد حرف های مهشاد ممدرضا سیبی برداشت و گاز زد
ممدرصا:پس ابجی ما عاشق شده
پانیذ: اره ممدرضا ولی اخر هفته عقدشونه
اومد کنار نشست
ممدرصا:الهی من قربونت بر ابجی هعیی خدا
پانیذ:هوفف ول کن اینا رو تو چی دوس دختر پیدا نکردی کلک
ممدرضا مث اقا ها نشست
ممدرضا:چرا اتفاقا خیلی خوشگلم هستش اصن براندازه ی خودمه
پانیذ: اووو نکشی بابا
مهشاد:حالا اسمش چیه
ممدرضا: مهدیس
مهشاد:چرا با خودت نیاوردی مهدیسو
ممدرضا:نتونست بیاد کار داشت.....
تا خود شب با ممدرضا حرف زدیم حال هوام عوض شد ولی تو دلم غوغا بود
موهام شونه کردم دراز کشیدم رو تخت
باز فکرم ذهنم به سمت اون رفت یعنی الان چیکار میکنه حالش خوبه
غذا خورده خوابیده بیداره خسته اس
پوزخنده ای تحویل خودم داد
خاک تو سرت پانیذ اون الان تو بغل عشقشه
عشق قدیمیش عشق اولش
وقتی بهشون فک میکردم سرم میترکید...
#paniz
مهشاد:پانیذ منو نگا اصن بهش فک نکن قربونت برم من
پانید:بخدا که نمیشه نمیتونم(گریه)
مهشاد منو از خودش جدا کرد اشکای صورتم پاک کرد
مهشاد:پانیذ تو الان باید زندگی خودت درست کنی اون مگه تو ول نکرد پس پاشو قوی باش نذار ساحل فک کنه تو از پا در اومدی پاشو بهش ثابت کن اونجوری نیس دختر حالا هم پاشو ممد رضا الان میاد
پانیذ:ممدرضا؟؟
مهشاد:اره بابا دیشب باهاش حرف زدم گفت میخاد بیاد پیشت دختر تو چرا به اون زنگ نزدی بیچاره نگران بود
بینیم کشیدم بالا
پانید:یادم رفته بود
مهشاد:پاشو دست و صورتت بشور الان میاد
پانید:باشه
از کنارش بلند شدم رفتم سرویس بهداشتی اب سرد باز کردم یه مشت اب سرد ریختم تو صورتم چشام قرمز شده بود بینیم قرمز اهی کشیدم صورتم خشک کردم اومدم بیرون رفتم تو سالن پیش مهشاد که ممدرضا هم اونجا بود
ممدرضا بلند شد اومد سمتم بغلم کرد
ممدرضا:تو اصن معلوم هس کجایی دختر
پانید:ببخشید یادم رفت زنگ بزنم
ممدرضا:اشکال نداره مهشاد همه چیو بهم گفت بیا
به مهشاد نگاهی کردم که منظورم فهمید ابروی بالا انداخت هوفف خداروشکر نمیدونست اینو
مهشاد:خب حالا بیایین بشینینن ببینم
ممدرصا خنده ای کرد با هم نشستیم
ممدرضا:خب من یه چند ماهی نبودم چیشد بهتون
مهشااد با اب و تاب همه چیو تعریف کرد حتی اینکه عاشق رضا شدم من که چیز مخفی ازش ندارم
بعد تموم شد حرف های مهشاد ممدرضا سیبی برداشت و گاز زد
ممدرصا:پس ابجی ما عاشق شده
پانیذ: اره ممدرضا ولی اخر هفته عقدشونه
اومد کنار نشست
ممدرصا:الهی من قربونت بر ابجی هعیی خدا
پانیذ:هوفف ول کن اینا رو تو چی دوس دختر پیدا نکردی کلک
ممدرضا مث اقا ها نشست
ممدرضا:چرا اتفاقا خیلی خوشگلم هستش اصن براندازه ی خودمه
پانیذ: اووو نکشی بابا
مهشاد:حالا اسمش چیه
ممدرضا: مهدیس
مهشاد:چرا با خودت نیاوردی مهدیسو
ممدرضا:نتونست بیاد کار داشت.....
تا خود شب با ممدرضا حرف زدیم حال هوام عوض شد ولی تو دلم غوغا بود
موهام شونه کردم دراز کشیدم رو تخت
باز فکرم ذهنم به سمت اون رفت یعنی الان چیکار میکنه حالش خوبه
غذا خورده خوابیده بیداره خسته اس
پوزخنده ای تحویل خودم داد
خاک تو سرت پانیذ اون الان تو بغل عشقشه
عشق قدیمیش عشق اولش
وقتی بهشون فک میکردم سرم میترکید...
۱۲.۹k
۰۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.