عشق در عذاب 🤙🏻😏
عشق در عذاب 🤙🏻😏
ویو دیانا
بلند شدم کارای لازم رو کردم دره اتاقه دایانا رو باز کردم دیدم ارشام داره با لذت نگاش میکنه
دیانا : اهم اهم
ارشام : اوه صب بخیر
دیانا : صب بخیر چرا دارین دایانا رو نگاه میکنین
ارشام : خودمم نمیدونم
دیانا : من میدونم....تو عاشقش شدی
ارشام : عشق ؟ چی هست من احساسه خاصی ندارم فقط وابستش شدم
دیانا : خود دانی، حالا هم برین بیرون تا ن دایانا رو بیدار کنم باهم صبحونه درست کنیم و بخورین
ارشام : اوک
دیانا : تنک
ویو ارشام
نکنه عاشق شدم؟.......نه بابا این فقط ی هوسه زود گذره
" عشق مثله فصله بهار میماند یکبار هوایش افتابی و یکباره هوایش دلگیر اما لذت بخش "
چرا انقد نگرانش میشم ؟
چرا فک میکنم خوشگله ؟
چرا فک میکنم خیلی کیوته ؟
چرا فک میکنم غذا هاش خوشمزن ؟
شاید....شاید ، واقعا عاشقش شدم
ولی نمیخوام مثله لیلا بشه
* فلش بک به ۴ ساله پیش *
راوی : ارشام معشوقه اش را انقدری دوست داشت که جانش هم فدایش میکرد اسمه آن زنه خوش شانس لیلا بود دختری زیبا ، مهربان ، دلسوز
اما....پدر ارشام ، آن دختر را کشت و ارشام پدرش را کشت از آن روز ارشام دیگر عاشق نشد و در غمه مرگه معشوقه اش سوخت
* زمانه حال *
ویو ارشام
من قبول میکنم که دوستش دارم.....ولی ، اگه باز اونطوری بشه چیکار کنم
اگه دایانا بمیره چی
من کلی دشمن دارم
اما تسلیم نمیشم هفته دیگه دایانا ماله من میشه و من براش میجنگم حتی اگه دوستم نداشته باشه.....من بخاطرش میجنگم و عاشقم میکمش
ویو دایانا
از خواب بلند شدم با دایانا صبحونه خوردیم ارشام تمام روز رو داشت به یچیزی فکر میکرد دیانا رفت خونش و منم رفتم کیدراما ببینم
پرش زمانی موقع شام....
بچها تا فردا شاید یکم بهتر شدم یک پارت میزارم
خیلی شاعرانه بود ؟ نه 🤙🏻😏😂😂😂
ویو دیانا
بلند شدم کارای لازم رو کردم دره اتاقه دایانا رو باز کردم دیدم ارشام داره با لذت نگاش میکنه
دیانا : اهم اهم
ارشام : اوه صب بخیر
دیانا : صب بخیر چرا دارین دایانا رو نگاه میکنین
ارشام : خودمم نمیدونم
دیانا : من میدونم....تو عاشقش شدی
ارشام : عشق ؟ چی هست من احساسه خاصی ندارم فقط وابستش شدم
دیانا : خود دانی، حالا هم برین بیرون تا ن دایانا رو بیدار کنم باهم صبحونه درست کنیم و بخورین
ارشام : اوک
دیانا : تنک
ویو ارشام
نکنه عاشق شدم؟.......نه بابا این فقط ی هوسه زود گذره
" عشق مثله فصله بهار میماند یکبار هوایش افتابی و یکباره هوایش دلگیر اما لذت بخش "
چرا انقد نگرانش میشم ؟
چرا فک میکنم خوشگله ؟
چرا فک میکنم خیلی کیوته ؟
چرا فک میکنم غذا هاش خوشمزن ؟
شاید....شاید ، واقعا عاشقش شدم
ولی نمیخوام مثله لیلا بشه
* فلش بک به ۴ ساله پیش *
راوی : ارشام معشوقه اش را انقدری دوست داشت که جانش هم فدایش میکرد اسمه آن زنه خوش شانس لیلا بود دختری زیبا ، مهربان ، دلسوز
اما....پدر ارشام ، آن دختر را کشت و ارشام پدرش را کشت از آن روز ارشام دیگر عاشق نشد و در غمه مرگه معشوقه اش سوخت
* زمانه حال *
ویو ارشام
من قبول میکنم که دوستش دارم.....ولی ، اگه باز اونطوری بشه چیکار کنم
اگه دایانا بمیره چی
من کلی دشمن دارم
اما تسلیم نمیشم هفته دیگه دایانا ماله من میشه و من براش میجنگم حتی اگه دوستم نداشته باشه.....من بخاطرش میجنگم و عاشقم میکمش
ویو دایانا
از خواب بلند شدم با دایانا صبحونه خوردیم ارشام تمام روز رو داشت به یچیزی فکر میکرد دیانا رفت خونش و منم رفتم کیدراما ببینم
پرش زمانی موقع شام....
بچها تا فردا شاید یکم بهتر شدم یک پارت میزارم
خیلی شاعرانه بود ؟ نه 🤙🏻😏😂😂😂
۲.۹k
۱۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.