ترجمه ی لیریکGraduation با همکاری سانا🖤🪴
୧ 210211୧
ترجمه ی لیریکGraduation با همکاری سانا🖤🪴
بعد از اون روز من تعجب میکنم چقدر زمان گذشته...
لباسایی که ازشون استفاده نمیکنیم رو میپوشیم..همه توی اون کلاس بزرگ صف میگرفتیم
طاق سفیدی که دو طرف رودخونه رو در ماه مارچ زیر افتاب به هم وصل میکنه
صبح روز رفتن ، هوا از اون روز یه ذره بیشتر سردتر بود، همراه با تخته سیاه کاملا پر شده
وقتی که راهم رو گم کردم و ایستادم، به حرف هایی که بهم زده بودی تکیه کردم
مناظري كه درست در مقابلم ناپديد مي شن هر چقدر سعي مي كنم فراموششون نكنم
همیشه یادت باشه، هر وقت که پلک می زنم ، به نظر می رسه اشکی ریخته می شه که نتونست بفهمه دلیل دعوای ما به خاطر مهربونی تو بود
من فقط با یک آلبوم ضخیم عکس در دست از این اتاق خارج می شم
چیزی رو جا نمیزارم با این وجود چیزی هست که مدام برای پس گرفتنش بر میگردم
مثل بادی که کمی جلوتر از من در حال دویدن عه ، من هرگز نمی تونم بهت برسم
مناظري كه درست در مقابلم ناپديد مي شن هر چقدر سعي مي كنم فراموششون نكنم
همیشه یادت باشه، هر وقت که پلک می زنم ، به نظر می رسع اشکی ریخته می شه که نتونست بفهمه دلیل دعوای ما به خاطر مهربونی تو بود
همیشه کنار من شوخی می کردی اما با تکون دادن شانه هات در حالی که به پایین نگاه میکردی زمزمه می کردی وقتی بزرگ شدی بیا همدیگه رو ببینیم(ملاقت کنیم) ، اون لحظه ای عه که فهمیدی فارغ التحصیلی خداحافظی نیست. تا روزی که بالغ تر شیم، بیا راه خودمون رو بریم
گاهی اوقات می لغزم و به جاده نگاه میکنم(به گذشته فکر میکنم)
تا روزی که قطعاً بتونیم همدیگه رو ببینیم
Translate by khashayar
··•#lyric
─────────────
࿔ུ⋆🥂 @TWICE_ZONE9 🥂⋆࿔ུ
ترجمه ی لیریکGraduation با همکاری سانا🖤🪴
بعد از اون روز من تعجب میکنم چقدر زمان گذشته...
لباسایی که ازشون استفاده نمیکنیم رو میپوشیم..همه توی اون کلاس بزرگ صف میگرفتیم
طاق سفیدی که دو طرف رودخونه رو در ماه مارچ زیر افتاب به هم وصل میکنه
صبح روز رفتن ، هوا از اون روز یه ذره بیشتر سردتر بود، همراه با تخته سیاه کاملا پر شده
وقتی که راهم رو گم کردم و ایستادم، به حرف هایی که بهم زده بودی تکیه کردم
مناظري كه درست در مقابلم ناپديد مي شن هر چقدر سعي مي كنم فراموششون نكنم
همیشه یادت باشه، هر وقت که پلک می زنم ، به نظر می رسه اشکی ریخته می شه که نتونست بفهمه دلیل دعوای ما به خاطر مهربونی تو بود
من فقط با یک آلبوم ضخیم عکس در دست از این اتاق خارج می شم
چیزی رو جا نمیزارم با این وجود چیزی هست که مدام برای پس گرفتنش بر میگردم
مثل بادی که کمی جلوتر از من در حال دویدن عه ، من هرگز نمی تونم بهت برسم
مناظري كه درست در مقابلم ناپديد مي شن هر چقدر سعي مي كنم فراموششون نكنم
همیشه یادت باشه، هر وقت که پلک می زنم ، به نظر می رسع اشکی ریخته می شه که نتونست بفهمه دلیل دعوای ما به خاطر مهربونی تو بود
همیشه کنار من شوخی می کردی اما با تکون دادن شانه هات در حالی که به پایین نگاه میکردی زمزمه می کردی وقتی بزرگ شدی بیا همدیگه رو ببینیم(ملاقت کنیم) ، اون لحظه ای عه که فهمیدی فارغ التحصیلی خداحافظی نیست. تا روزی که بالغ تر شیم، بیا راه خودمون رو بریم
گاهی اوقات می لغزم و به جاده نگاه میکنم(به گذشته فکر میکنم)
تا روزی که قطعاً بتونیم همدیگه رو ببینیم
Translate by khashayar
··•#lyric
─────────────
࿔ུ⋆🥂 @TWICE_ZONE9 🥂⋆࿔ུ
۴.۶k
۲۴ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.