بادیگارد من
𝐌𝐲 𝐁𝐨𝐝𝐲𝐠𝐮𝐚𝐫𝐝
(𝐏𝐚𝐫𝐭 38)
ستاره : آخه چرا خاک بر سرش امروز نیومد معلم بهش منفی داد
یونا: ای بابا ستاره خب حتما حالش خوب نبوده یا یه مشکلی براش پیش اومده که نتونسته بیاد چقد غر میزنی..
معلم اسکله که ورداشته منفی داده تو دیگه چرا داری فشار میخوری... ات مثل تو انقد درسخون نیست که غصه ی یدونه منفی رو بخوره
ستاره: وا چه ربطی داره
یونا: خیلیم ربط داره
پانیذ: ای بابا چی زر میزنید همش
یونا: به تو چههه
پانیذ: واییی بچه ها
ستاره: چته
پانیذ: نگاه کنید روبه روتون اون پسره رو
یونا: ( نگاهشو داد به جلو) کدوم پسره
پانیذ: بابا همون خوشتیپه تکیه داده به ماشین لامبورگینی مشکی
یونا: پشمام.... اون اینجا چیکار میکنه
ستاره: مگه میشناسیش؟!
یونا: اون بادیگارد ات هست....
پانیذ: واییی بیاید بریم به بهونه ی احوال پرسی باهاش حرف بزنیممم
ستاره: غش نکنی یه وقت😐😂
یونا: گوه نخور بزار برم ببینم چرا اومده اینجا
پانیذ: بزار منم بیام توروخدا
یونا: بیااا👍🏻 ( رفت سمت تهیونگ)
..
یونا: سلام آقای تهیونگ
تهیونگ: سلام خانم یونا
یونا: اتفاقی افتاده اومدید اینجا؟ چرا ات نیومد امروز مدرسه؟
تهیونگ: یکم حالش خوب نبود و منم اومدم شمارو چون دوستش هستید و اگه مشکلی ندارید ببرم پیشش
یونا: خب... نه مشکلی که ندارم
تهیونگ: به مادر پدرتون خبر بدین پس
یونا: بله
تهیونگ: بفرمایید سوار شید ( سوار ماشین شد)
یونا: بله یه لحظه ( رفت سمت دوستاش)
ستاره: چی شده
یونا: بچه ها ات حالش خوب نیست بادیگاردش اومده منو ببره پیشش
پانیذ: کثافت خر شانس الان میخوای بری تو ماشینشش ( حرصی)
یونا: ای بابا توعم پس فعلا خدافظ
( بدو بدو رفت و سوار ماشین شد)
( تو ماشین)
یونا: به ات چی شده چرا حالش خوب نیست؟
تهیونگ: خب فک کنم یکم سرما خورده چون دیشب کنار یخچال خوابش برده بود رو سرامیک و سرما زده بهش صبح بیدار شدم دیدم اونجا بود و فهمیدم کمی تب داره
یونا: وا
تهیونگ: فقط یونا خانم...
یونا: بله؟
تهیونگ: ....
(𝐏𝐚𝐫𝐭 38)
ستاره : آخه چرا خاک بر سرش امروز نیومد معلم بهش منفی داد
یونا: ای بابا ستاره خب حتما حالش خوب نبوده یا یه مشکلی براش پیش اومده که نتونسته بیاد چقد غر میزنی..
معلم اسکله که ورداشته منفی داده تو دیگه چرا داری فشار میخوری... ات مثل تو انقد درسخون نیست که غصه ی یدونه منفی رو بخوره
ستاره: وا چه ربطی داره
یونا: خیلیم ربط داره
پانیذ: ای بابا چی زر میزنید همش
یونا: به تو چههه
پانیذ: واییی بچه ها
ستاره: چته
پانیذ: نگاه کنید روبه روتون اون پسره رو
یونا: ( نگاهشو داد به جلو) کدوم پسره
پانیذ: بابا همون خوشتیپه تکیه داده به ماشین لامبورگینی مشکی
یونا: پشمام.... اون اینجا چیکار میکنه
ستاره: مگه میشناسیش؟!
یونا: اون بادیگارد ات هست....
پانیذ: واییی بیاید بریم به بهونه ی احوال پرسی باهاش حرف بزنیممم
ستاره: غش نکنی یه وقت😐😂
یونا: گوه نخور بزار برم ببینم چرا اومده اینجا
پانیذ: بزار منم بیام توروخدا
یونا: بیااا👍🏻 ( رفت سمت تهیونگ)
..
یونا: سلام آقای تهیونگ
تهیونگ: سلام خانم یونا
یونا: اتفاقی افتاده اومدید اینجا؟ چرا ات نیومد امروز مدرسه؟
تهیونگ: یکم حالش خوب نبود و منم اومدم شمارو چون دوستش هستید و اگه مشکلی ندارید ببرم پیشش
یونا: خب... نه مشکلی که ندارم
تهیونگ: به مادر پدرتون خبر بدین پس
یونا: بله
تهیونگ: بفرمایید سوار شید ( سوار ماشین شد)
یونا: بله یه لحظه ( رفت سمت دوستاش)
ستاره: چی شده
یونا: بچه ها ات حالش خوب نیست بادیگاردش اومده منو ببره پیشش
پانیذ: کثافت خر شانس الان میخوای بری تو ماشینشش ( حرصی)
یونا: ای بابا توعم پس فعلا خدافظ
( بدو بدو رفت و سوار ماشین شد)
( تو ماشین)
یونا: به ات چی شده چرا حالش خوب نیست؟
تهیونگ: خب فک کنم یکم سرما خورده چون دیشب کنار یخچال خوابش برده بود رو سرامیک و سرما زده بهش صبح بیدار شدم دیدم اونجا بود و فهمیدم کمی تب داره
یونا: وا
تهیونگ: فقط یونا خانم...
یونا: بله؟
تهیونگ: ....
۵.۳k
۱۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.