سلام گایز واقعا ببخشید نتونستم بزارم 💔
سلام گایز واقعا ببخشید نتونستم بزارم 💔
ولی الان میزارم😂
وقتی عاشقت شد....
*پارت 9* {فیک}
تهیونگ:از ظرفی که دیدم حدس زدم که ا/ت باشه. زنگ زدم خونه.
*شروع تماس تلفنی*
تهیونگ:الو اجوما.
اجوما:سلام پسرم خوبی چیزی میخواستی؟
تهیونگ:خوبم اجوما خواستم بگم که ا/ت خونست؟
اجوما:نه پسرم خونه نیست.
تهیونگ:وقتی گفت خونه نیست فهمیدم کسی که اینارو اورده ا/ت.
زنگ زدم بادیگاردا برن دنبال ا/ت.خودمم رفتم دنبال ا/ت.
ا/ت:وقتی اون صحنه رو دیدم دنیا روی سرم خراب شد. داشتم میرفتم که یه بار دیدم رفتم توش نشستم خوردم.
تهیونگ:اعصابم خورد شده بود نمیتونستم ا/تو پیدا کنم.
به کل با دیگاردا گفتم کل شهر و بگردن.
فلش بک به شب*
تهیونگ:زنگ زدم بادیگاردا.
*تماس تلفنی*
*:الو قربان.
تهیونگ:پیداش کردین.
*:نه قربان.
تهیونگ:احمقا از پس اینم بر نیومدید.( داد )
تقریبا همه جا رو گشتم ولی هیجا نبود همه ی خیابونا، بار ها..... فقط یه جا بود اونم بد ترین بار که همه زن بازا توشه. با بادیگاردا رفتیم توش به دو دسته تقسیم شون کردم خودمم رفتم دنبالش.
همه جا رو گشتم ولی نبود دیدم یه دختری سرشو گذاشته رو میز یه پسر هم داره نی بهش نزدیک،نزدیک میشه.
دیدم دختره سرشو برد بالا دیدم ا/ت سریع دوییدم یقه ی پسر رو گرفتم یه مشت زدم صورتش پخش زمین شد.
داری چه غلطی میکنی مرتیکه(عربده )
دیدم بقیه ی کساییم که تو بار بودن اومدن دعوا ...
ا/ت:دیدم یه کی هی داره بهم نزدیک میشه که یهو دیدم تهیونگ اومد یا رو زدش. ترسیدم تا دیدم دعوا شد فرار کردم.
تهیونگ:داشتم یارو رو میزدم که دیدم ا/ت نیست به بادیگاردا گفتم بقیش با شما.
رفتم دنبالش دیدم داره میدوعه
خیلیییی ببخشید کم شد
شرط کم میزارم. 🌹
5لایک
5کامنت
ولی الان میزارم😂
وقتی عاشقت شد....
*پارت 9* {فیک}
تهیونگ:از ظرفی که دیدم حدس زدم که ا/ت باشه. زنگ زدم خونه.
*شروع تماس تلفنی*
تهیونگ:الو اجوما.
اجوما:سلام پسرم خوبی چیزی میخواستی؟
تهیونگ:خوبم اجوما خواستم بگم که ا/ت خونست؟
اجوما:نه پسرم خونه نیست.
تهیونگ:وقتی گفت خونه نیست فهمیدم کسی که اینارو اورده ا/ت.
زنگ زدم بادیگاردا برن دنبال ا/ت.خودمم رفتم دنبال ا/ت.
ا/ت:وقتی اون صحنه رو دیدم دنیا روی سرم خراب شد. داشتم میرفتم که یه بار دیدم رفتم توش نشستم خوردم.
تهیونگ:اعصابم خورد شده بود نمیتونستم ا/تو پیدا کنم.
به کل با دیگاردا گفتم کل شهر و بگردن.
فلش بک به شب*
تهیونگ:زنگ زدم بادیگاردا.
*تماس تلفنی*
*:الو قربان.
تهیونگ:پیداش کردین.
*:نه قربان.
تهیونگ:احمقا از پس اینم بر نیومدید.( داد )
تقریبا همه جا رو گشتم ولی هیجا نبود همه ی خیابونا، بار ها..... فقط یه جا بود اونم بد ترین بار که همه زن بازا توشه. با بادیگاردا رفتیم توش به دو دسته تقسیم شون کردم خودمم رفتم دنبالش.
همه جا رو گشتم ولی نبود دیدم یه دختری سرشو گذاشته رو میز یه پسر هم داره نی بهش نزدیک،نزدیک میشه.
دیدم دختره سرشو برد بالا دیدم ا/ت سریع دوییدم یقه ی پسر رو گرفتم یه مشت زدم صورتش پخش زمین شد.
داری چه غلطی میکنی مرتیکه(عربده )
دیدم بقیه ی کساییم که تو بار بودن اومدن دعوا ...
ا/ت:دیدم یه کی هی داره بهم نزدیک میشه که یهو دیدم تهیونگ اومد یا رو زدش. ترسیدم تا دیدم دعوا شد فرار کردم.
تهیونگ:داشتم یارو رو میزدم که دیدم ا/ت نیست به بادیگاردا گفتم بقیش با شما.
رفتم دنبالش دیدم داره میدوعه
خیلیییی ببخشید کم شد
شرط کم میزارم. 🌹
5لایک
5کامنت
۸.۷k
۰۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.