𝙿𝙰𝚁𝚃 ⁸
ᴇsᴛᴇᴘ ғᴀᴛʜᴇʀ 🤍🦋
یکم پیشش راحت نبودم ولی تمام سعیَمو میکردم که خوب بنظر برسم...
در کل آدم باحال و شوخ طبعی بود ولی یه چیزی خیلی اذیتم میکرد نگاهای طولانیش......
ا/ت: اممم ، من از این به بعد چی باید صداتون کنم؟
جیمین: هر چی خودت....دوس داری *نفس عمیق*...میتونی صدام کنی
ا/ت: میتونم همون جیمین صدات کنم
جیمین: البته
هلن: وقت شامه
*میز شام*
هلن: امید وارم دوست داشته باشی
جیمین: واقعا ازت ممنونم عزیزم خیلی خوشمزس
ا/ت: البته منم کمک کردما
جیمین: دست شما ام درد نکنه 😁
ا/ت: نوش جون
یکم بعد از شام جیمین بلند شد که بره...
جیمین: ممنونم هلن خیلی زحمت کشیدی
هلن: خواهش میکنم کاری نکردم
جیمین: از آشنایی باهات خوشبخت شدم ا/ت
ا/ت: منم همین طور ، بازم پیش ما بیا
جیمین: حتما
ا/ت: مامان من میرم تو شاید شما بخواید مثلا یه حرفی بزنید وه من نباشم بهتره
هلن: عه ا/ت زشته
ا/ت: چیزی نگفتم که ، خدافظ جیمین شیییی
جیمین که به زور خندشو نگه داشته بود بعد از رفتن ا/ت زد زیر خنده
جیمین: خدافظ عزیزم میبینمت
هلن: خدافظ
سوار ماشینش شد و رفت یکم که از اونجا دور شد زنگ زد به باباش و گفت که امشب خونه نمیاد و میخواد بره پیش دوستاش...
رسید به خونه ای که همه باهم همیشه اونجا جمع میشن...
زنگ و زد و منتظر شد..
جونگکوک : سیاهی کیستی؟
جیمین: کوک باز کن اصن حوصله ندارم
جونگکوک: خودت را معرفی کن ای دزد شب
جیمین: وای خدا باز شروع شد ، پارک جیمین
جونگکوک: عه هیونگ تویی بیا تو
در باز کرد و جیمیم رفت تو خونه و دید که همه هستن
جیمین: مثل اینکه باز دیر رسیدم
نامجون: ما ام همین الان رسیدیم•
•ادامه دارد•
▪︎پدر خوانده▪︎
یکم پیشش راحت نبودم ولی تمام سعیَمو میکردم که خوب بنظر برسم...
در کل آدم باحال و شوخ طبعی بود ولی یه چیزی خیلی اذیتم میکرد نگاهای طولانیش......
ا/ت: اممم ، من از این به بعد چی باید صداتون کنم؟
جیمین: هر چی خودت....دوس داری *نفس عمیق*...میتونی صدام کنی
ا/ت: میتونم همون جیمین صدات کنم
جیمین: البته
هلن: وقت شامه
*میز شام*
هلن: امید وارم دوست داشته باشی
جیمین: واقعا ازت ممنونم عزیزم خیلی خوشمزس
ا/ت: البته منم کمک کردما
جیمین: دست شما ام درد نکنه 😁
ا/ت: نوش جون
یکم بعد از شام جیمین بلند شد که بره...
جیمین: ممنونم هلن خیلی زحمت کشیدی
هلن: خواهش میکنم کاری نکردم
جیمین: از آشنایی باهات خوشبخت شدم ا/ت
ا/ت: منم همین طور ، بازم پیش ما بیا
جیمین: حتما
ا/ت: مامان من میرم تو شاید شما بخواید مثلا یه حرفی بزنید وه من نباشم بهتره
هلن: عه ا/ت زشته
ا/ت: چیزی نگفتم که ، خدافظ جیمین شیییی
جیمین که به زور خندشو نگه داشته بود بعد از رفتن ا/ت زد زیر خنده
جیمین: خدافظ عزیزم میبینمت
هلن: خدافظ
سوار ماشینش شد و رفت یکم که از اونجا دور شد زنگ زد به باباش و گفت که امشب خونه نمیاد و میخواد بره پیش دوستاش...
رسید به خونه ای که همه باهم همیشه اونجا جمع میشن...
زنگ و زد و منتظر شد..
جونگکوک : سیاهی کیستی؟
جیمین: کوک باز کن اصن حوصله ندارم
جونگکوک: خودت را معرفی کن ای دزد شب
جیمین: وای خدا باز شروع شد ، پارک جیمین
جونگکوک: عه هیونگ تویی بیا تو
در باز کرد و جیمیم رفت تو خونه و دید که همه هستن
جیمین: مثل اینکه باز دیر رسیدم
نامجون: ما ام همین الان رسیدیم•
•ادامه دارد•
▪︎پدر خوانده▪︎
۱۵.۹k
۰۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.