فیک
فقط من ؛ فقط تو
تهیونگ
ات ب طرفم اومد انگار ی جوری بود ی کم ترسیدم اومد طرفم و تو چشمام زل زده بود نمیدونم ولی دلم بد لرزید .چرا چیزی نمیگفت یهو با اون دستای کوچیکش گوشه ی کتم رو گرفت من ک شوکه بوده یهو دیدم داره چشماش رو میبنده
لیوان نوشیدنی رو ول کردم و از کمرش گرفتم ک نیوفته
و بیهوش شد
تهیونگ: ات ات چی شد؟ ات عزیزم حرف بزن چی شدی !
همه دورمون جمع شده بودن و بادیگارد ها اجازه نمیدادن ک بهمون نزدیک بشن ی دختر اومد طرفمون ک گفت ات چیشده آقای کیم ؟
تهیونگ: کمک کن بلندش کنم ببرمش تو ماشین
دیدم ک یونگی داره میاد طرفمون
تهیونگ: نیا جلو عوضیییییی
چیکار کردی ک اینطور شد ! ها؟ نگفتم بهش نزدیک نشوووو
فقط کافیه ی چیزی شده باشه میکشمت قسم میخورم میکشمت
یونگی: ا ات
تهیونگ: اسمش رو ب اون زبونت نیارررررر
چند نفر اون یونگی عوضی رو گرفته بودن ک
ات رو بغلم گرفتم و ب سمت ماشین رفتم و ب راننده گفتم سریع بیمارستان بره نمیدونستم چرا ولی مطمئن بودم بخاطر اون عوضیه ک ات اینطوری شد
یونگی
اون یهو چش شددد نتونستم بی تفاوت باشم ب سمتش رفتم ک اون تهیونگ نزاشت برم طرفش هه منم احمق حتی با اینکه عاشق یکی دیگه بود دوستش داشتم نمیدونستم ک إمی ی فرشته س نه مثل اون ب هر حال ک فشارش افتاده و برگشتم پیش إمی
تهیونگ
از ماشین پیاده شدم ات رو براید بقل کردم دویدم طرف بیمارستان ات رو روی برانکارد گذاشتن و بردنش سریع ب ارباب زنگ زدم و بهش قضیه رو گفتم و ب سمت اتاق رفتم ک منو راه ندادن چهل دقیقه بود ک ات تو اون اتاق لعنتی بود و بیرون نیومده بود ک یهو دکتر از اتاق اومد بیرون
شرط پارت بعد:_-
۶۰تا لایک
۷۰تا کامنت
۴تا فالور
تهیونگ
ات ب طرفم اومد انگار ی جوری بود ی کم ترسیدم اومد طرفم و تو چشمام زل زده بود نمیدونم ولی دلم بد لرزید .چرا چیزی نمیگفت یهو با اون دستای کوچیکش گوشه ی کتم رو گرفت من ک شوکه بوده یهو دیدم داره چشماش رو میبنده
لیوان نوشیدنی رو ول کردم و از کمرش گرفتم ک نیوفته
و بیهوش شد
تهیونگ: ات ات چی شد؟ ات عزیزم حرف بزن چی شدی !
همه دورمون جمع شده بودن و بادیگارد ها اجازه نمیدادن ک بهمون نزدیک بشن ی دختر اومد طرفمون ک گفت ات چیشده آقای کیم ؟
تهیونگ: کمک کن بلندش کنم ببرمش تو ماشین
دیدم ک یونگی داره میاد طرفمون
تهیونگ: نیا جلو عوضیییییی
چیکار کردی ک اینطور شد ! ها؟ نگفتم بهش نزدیک نشوووو
فقط کافیه ی چیزی شده باشه میکشمت قسم میخورم میکشمت
یونگی: ا ات
تهیونگ: اسمش رو ب اون زبونت نیارررررر
چند نفر اون یونگی عوضی رو گرفته بودن ک
ات رو بغلم گرفتم و ب سمت ماشین رفتم و ب راننده گفتم سریع بیمارستان بره نمیدونستم چرا ولی مطمئن بودم بخاطر اون عوضیه ک ات اینطوری شد
یونگی
اون یهو چش شددد نتونستم بی تفاوت باشم ب سمتش رفتم ک اون تهیونگ نزاشت برم طرفش هه منم احمق حتی با اینکه عاشق یکی دیگه بود دوستش داشتم نمیدونستم ک إمی ی فرشته س نه مثل اون ب هر حال ک فشارش افتاده و برگشتم پیش إمی
تهیونگ
از ماشین پیاده شدم ات رو براید بقل کردم دویدم طرف بیمارستان ات رو روی برانکارد گذاشتن و بردنش سریع ب ارباب زنگ زدم و بهش قضیه رو گفتم و ب سمت اتاق رفتم ک منو راه ندادن چهل دقیقه بود ک ات تو اون اتاق لعنتی بود و بیرون نیومده بود ک یهو دکتر از اتاق اومد بیرون
شرط پارت بعد:_-
۶۰تا لایک
۷۰تا کامنت
۴تا فالور
۱۴۱.۸k
۱۰ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.