my dumb cousin " ¹² "
پسرعموی خنگ من🐛🔫
پارت دوازدهم:)
پرتش کردم رو تخت که مثل بچه ها گفت:آب..میقام
ا.ت:یااا انقد کیوت حرف نزن..عایش الان میارم..
رفتم پایین و یه لیوان آب بردم براش که دیدم مثل یه بانی کوچولو خوابیده..
بعد میگه براش آب بیارم..
لیوان آب و گزاشتم رو میز؛
یکم تکونش دادم به امید اینکه بیدارشه:
جونگکوک(آروم)کوک..کوک..بیدار شو..هی..بیدار شوووووو(بلنددد)
کوک:ها..چیه..چی شده..من کجام..تو کجایی..اینجا کجاست
یه سیلی آروم بهش زدم و گفتم:چی داری میگی واسه خودت..کــ'صخل شدی..
هنوز کامل هوشیار نبود آروم بلند شد و با دستاش چشماشو مالید(درست گفتم دیگ؟پارم)
لیوان آبو برداشتم و دادم بهش،
نصفه خورد و گزاشت روی میز که دوباره دراز کشید:آیشش..لباساتو عوض کن بعد بخواب..هوف دلم برات میسوزه..پس خودم برات عوض میکنم
از کمدش یه تیشرت سیاه با یه شلوارک برداشتم و گزاشتمشون رو تخت
رفتم نزدیک ترش و شروع کردم به باز کردن دکمه ها پیراهنش..لعنتی قلبم چقد تند تند میزنه
هوف آروم باش دختر..آروم
پیراهنشو درآوردم و گزاشتم کنارش...وای..سیکس پکاشو..چرا انقد قشنگهههمسمش
اهم اهم دختر آروم باش این کجاش قشنگه..ولی ببین خیلی قشنگهه..نه نه به خودت مثلث باش هوف..تیشترتشو تنش کردم..
حالا نوبت شلوارش بود..اصلا چرا من باید عوض کنم بزار همینجوری بخوابه دیگه..هوف نه بدبخت گناه داره..اَه چع گناهی..هوف باشه شلوارشم عوض میکنم(خود درگیری داره🗿)
دستم و بردم سمت کمربندش و آروم بازش کردم
شلوارشو درآوردم و شلوارک و پاش کردم🦦
•بابت این چندروز ک نبودم معذرت میخوام~
الان دیگ تا پارت ۱۶ بود دیگ؟آره خلاصه تا پارت ۱۶ آپ میکنم.
تو ناشناس پارم کردین وای..خب فقط اینکه یکم حمایت کنید کوبصیا..تنک.
پارت دوازدهم:)
پرتش کردم رو تخت که مثل بچه ها گفت:آب..میقام
ا.ت:یااا انقد کیوت حرف نزن..عایش الان میارم..
رفتم پایین و یه لیوان آب بردم براش که دیدم مثل یه بانی کوچولو خوابیده..
بعد میگه براش آب بیارم..
لیوان آب و گزاشتم رو میز؛
یکم تکونش دادم به امید اینکه بیدارشه:
جونگکوک(آروم)کوک..کوک..بیدار شو..هی..بیدار شوووووو(بلنددد)
کوک:ها..چیه..چی شده..من کجام..تو کجایی..اینجا کجاست
یه سیلی آروم بهش زدم و گفتم:چی داری میگی واسه خودت..کــ'صخل شدی..
هنوز کامل هوشیار نبود آروم بلند شد و با دستاش چشماشو مالید(درست گفتم دیگ؟پارم)
لیوان آبو برداشتم و دادم بهش،
نصفه خورد و گزاشت روی میز که دوباره دراز کشید:آیشش..لباساتو عوض کن بعد بخواب..هوف دلم برات میسوزه..پس خودم برات عوض میکنم
از کمدش یه تیشرت سیاه با یه شلوارک برداشتم و گزاشتمشون رو تخت
رفتم نزدیک ترش و شروع کردم به باز کردن دکمه ها پیراهنش..لعنتی قلبم چقد تند تند میزنه
هوف آروم باش دختر..آروم
پیراهنشو درآوردم و گزاشتم کنارش...وای..سیکس پکاشو..چرا انقد قشنگهههمسمش
اهم اهم دختر آروم باش این کجاش قشنگه..ولی ببین خیلی قشنگهه..نه نه به خودت مثلث باش هوف..تیشترتشو تنش کردم..
حالا نوبت شلوارش بود..اصلا چرا من باید عوض کنم بزار همینجوری بخوابه دیگه..هوف نه بدبخت گناه داره..اَه چع گناهی..هوف باشه شلوارشم عوض میکنم(خود درگیری داره🗿)
دستم و بردم سمت کمربندش و آروم بازش کردم
شلوارشو درآوردم و شلوارک و پاش کردم🦦
•بابت این چندروز ک نبودم معذرت میخوام~
الان دیگ تا پارت ۱۶ بود دیگ؟آره خلاصه تا پارت ۱۶ آپ میکنم.
تو ناشناس پارم کردین وای..خب فقط اینکه یکم حمایت کنید کوبصیا..تنک.
۴.۵k
۲۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.