Part5
ممنونم. اطلاعات جدیدی یافتید؟
-سعی در پیدا کردنشم شما چی؟
+فقط تا این حد فهمیدم که دشمنی بزرگ این خاندان از روی مرگ یکی از عزیزان دو خاندان بوده!
+پس قتلی توش وجود داره اونم مرموز و تاریخش مشخص نیست درسته؟
-بله همان تورا
-هتره قبل از شک کردن به شما برگردید بانوی من بقیش رو به من بسپارید
+اوه حتما،بعدا میبینمتون
-فعلا
کالیسی:بعدداز خدافظی با کارآگاه از راهی که اومده بودم برمیگشتم که با پسری قد بلند و چهار شونه با موهای سیاه و چشم های خیره کننده سیاه روبهرو شدم هر دو گذرا فقط نگاه هامون بهم گره خورد و بعد از کنار هم رد شدیم به راهم ادامه دادم تا جایی که اون پسره افکارمو طوری درگیر کرده بود که نفهمیده بودم کی به عمارت رسیدم
ویو کوک
امروز بعد از رسیدگی به کار های باند با کاراگاه آوریو قرار ملاقات داشتم اونم کنار ساحل وقتی به جای قرار رسیدم کارآگاه رو کنار دختری دیدم داشتم بهشون نزدیک میشدم که دختره از کارآگاه جدا شد و به طرف من حرکت میکرد وقتی نزدیک شد توی چشم های آبی دریایی غرق شدم موهای استخوانی داشت نگاه هر دومون بهم گره خورده بود که از کنار هم گذشتیم فکرم هنوز درگیر دختره بود که پیش کارآگاه رسیدم
+مستر آوریو ؟
-اوه مستر جئون !خوش اومدید!
+ممنون ایشون کی بودن؟
+اوه خانم جِنان؟یکی از موکلام (رنگ پریده)
-که اینطور خب تا امروز چیا پیدا کردید؟
+تا امروز چیز خاصی پیدا نکردم ولی به گشتن ادامه میدم پیدا کردن دو ریشه بزرگ دو خاندان به همین آسونی هاهم نیس پسر
-بهتره که عجله کنید چون قصد ادامه دادن جایگاه پدرمو ندارم وقتی راز رو بفهمم نیکروپلیس رو ترک خواهم کرد
+برای چی مستر؟
-تا حالا ستاره های آسمون رو شموردی؟در این حد تکراریه
+پس باید دست بجونبونیم
-درسته
کوک:به عمارت برگشتم جنجالی توی عمارت به راه افتاده بود از رفتار و چهره مادرم نمیتونستم چیزی بفهمم خوشحال بود؟یا ناراحت؟
کلافه دستی توی موهام کشیدم به سمت استبل راه افتادم اسب سیاه نژاد دار عربم که اسمش ویند هست از استبل بیرون آوردم دلیل این که اسم این اسبو باد گذاشته بودم سرعتش به اندازه سرعت باید سبک و زیاد بود
-سعی در پیدا کردنشم شما چی؟
+فقط تا این حد فهمیدم که دشمنی بزرگ این خاندان از روی مرگ یکی از عزیزان دو خاندان بوده!
+پس قتلی توش وجود داره اونم مرموز و تاریخش مشخص نیست درسته؟
-بله همان تورا
-هتره قبل از شک کردن به شما برگردید بانوی من بقیش رو به من بسپارید
+اوه حتما،بعدا میبینمتون
-فعلا
کالیسی:بعدداز خدافظی با کارآگاه از راهی که اومده بودم برمیگشتم که با پسری قد بلند و چهار شونه با موهای سیاه و چشم های خیره کننده سیاه روبهرو شدم هر دو گذرا فقط نگاه هامون بهم گره خورد و بعد از کنار هم رد شدیم به راهم ادامه دادم تا جایی که اون پسره افکارمو طوری درگیر کرده بود که نفهمیده بودم کی به عمارت رسیدم
ویو کوک
امروز بعد از رسیدگی به کار های باند با کاراگاه آوریو قرار ملاقات داشتم اونم کنار ساحل وقتی به جای قرار رسیدم کارآگاه رو کنار دختری دیدم داشتم بهشون نزدیک میشدم که دختره از کارآگاه جدا شد و به طرف من حرکت میکرد وقتی نزدیک شد توی چشم های آبی دریایی غرق شدم موهای استخوانی داشت نگاه هر دومون بهم گره خورده بود که از کنار هم گذشتیم فکرم هنوز درگیر دختره بود که پیش کارآگاه رسیدم
+مستر آوریو ؟
-اوه مستر جئون !خوش اومدید!
+ممنون ایشون کی بودن؟
+اوه خانم جِنان؟یکی از موکلام (رنگ پریده)
-که اینطور خب تا امروز چیا پیدا کردید؟
+تا امروز چیز خاصی پیدا نکردم ولی به گشتن ادامه میدم پیدا کردن دو ریشه بزرگ دو خاندان به همین آسونی هاهم نیس پسر
-بهتره که عجله کنید چون قصد ادامه دادن جایگاه پدرمو ندارم وقتی راز رو بفهمم نیکروپلیس رو ترک خواهم کرد
+برای چی مستر؟
-تا حالا ستاره های آسمون رو شموردی؟در این حد تکراریه
+پس باید دست بجونبونیم
-درسته
کوک:به عمارت برگشتم جنجالی توی عمارت به راه افتاده بود از رفتار و چهره مادرم نمیتونستم چیزی بفهمم خوشحال بود؟یا ناراحت؟
کلافه دستی توی موهام کشیدم به سمت استبل راه افتادم اسب سیاه نژاد دار عربم که اسمش ویند هست از استبل بیرون آوردم دلیل این که اسم این اسبو باد گذاشته بودم سرعتش به اندازه سرعت باید سبک و زیاد بود
۱۰.۲k
۲۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.