تو مال منی پارت 47
دکتر: ولیعهد کیم و اولیاحضرت تبریک میگم دارید صاحب فرزند میشید
تهیونگ و آنجلا:چیییی(شوکه)
دکتر: من دیگه مرخص میشم!
&دکتر بیرون رفت ولی آنجلا و تهیونگ خشکشون زده بود
آنجلا: به زور بلند شدم و پس کله ای نسار تهیونگ کردم:همش تقصیر توعه هنوز زن رسمی و شرعیت نشده تو راه توله داریم!
تهیونگ: خوب به من چه انگار یادت رفته خودت اون شب داشتی کرم میریختی
انجلا: واقعا الان داریم مدر مادر میشیم؟(تو فکر)
تهیونگ: حس عجیبیه نه؟؟(متفکر)
آنجلا: باید به جیمین بگیم و گرنه وقتی شکمم بزرگ شه باید ختمم رو بگیری
تهیونگ: یعنی..یعنی نمیخوای سقطش کنی؟(موسترب)
انجلا:چرا باید حاصل عشقمون رو بکشم؟
تهیونگ: دستش رو گرفتم و سرش رو بوسیدم و گفتم: بهترین هدیه زندگیم تو و وروجکمون
آنجلا: همچنین باغبون قلبم!(لبخند ملیح)
& تهیونگ و آنجلا وقتی از درمانگاه سلطنتی خارج شدن قصر رو هم برا ترک کردن به مرکز خریدی رفتن وارد مغازه سیسمونی فروشی شدن هر دو به وسایل به ذوق نگاه میکردن و انتخاب میکردن آنجلا و تهیونگ کفش نوزادی پسندید بعد از خرید اون کفش هر دو به قصر برگشت موقع شام بود و همه دور میز جمع شده بودن با خوشی در حال خوردن غذاشون بودن ناگهان تهیونگ بلند شد و
تهیونگ: من و آنجلا میخوایم چیزی رو بگیم
آنجلا: باکس سفید رو از زیر میز بیرون آوردم و بلند شدم و کنار تهیونگ ایستادم همه متعجب بهمون نگاه میکرد تهیونگ دستمو تو دستش قفل کرد و هر دو به سمت جیمین رفتیم باکس سفید رو به جیمین دادم وقتی گرفت متعجب بهمون نگاه کرد همه از اطراف میز بلند شدن و کنار هم جمع شدن
جیمین: این چیه!؟(متعجب)
انجلا و تهیونگ: خودت میفهمی!
آنجلا: جیمین در باکس رو برداشت همه با دیدن کفش نوزاد داخل باکس شوکه و خوشحال شدن لحنمو بچگونه کردم گفتم:
دائ شون میجه وختی اومخدم باخام بازی کونی؟(لحن بچه گونه)
انجلا: با سکوت جیمین همه ساکت شدن جیمین سرش رو بالا آورد و با چشای خیس به من و تهیونگ زل زد
جیمین: دارم دائی میشم؟(روبه تهیونگ و انجلا)
&تهیونگ و آنجلا سرشون رو تکون دادن
جیمین: من دارم دائی میشم( رو به جولیا)
جولیا : منم دارم عمهههه میشمممم(روبه جیمین
جیمین و جولیا: عررررر
جیمین و جولیا هر دو بغ*ل هم پریدن و جیغ میزدن
تهیونگ: من پدرش اینقدر احساساتی نشدم(پوکر)
آنجلا: ببندا پشت داداشم بد بگی فکتو پایین آوردم هیق(داره گریه میکنه)عاااا این صحنه خیلی خوبی بود(بلند داره عر میزنه)
&همه متعجب زل زده بودن به آنجلا حتی جیمنی و جولیا که هنوز توی بغ*ل هم بودن متعجب نگاه آنجلا میکردن
تهیونگ: چت شد یهو ....عزیزم خوبی(نگران)
یونگی: تاثیرات بار*داریه ... هرموناش داره بهم میریزه(خنده لثه ای)
کوک: خدا عاقبت بخیر کنه(خنده)
یونگی: صدای خودشون بس بود حالا صدای بچه وایی فکر کن مثل تهیونگ قراره پدرم رو در بیاره
آنجلا: تهیونگا ..هیق فکر کنم پدر بزرگ دوم بچمون هیق پیدا شد
&که همه زدن زیر خنده
اون شب برای همه شب عالی بود شاید فراموش نکردنی الان روز عروسی تهیونگ و آنجلاست اونا زندگی ۳ نفره ای رو میخوان شروع کنن ولی...
شرط پارت ها جدید فالو کردن پیج زیر 👇 💗 ✨
@taehyung_sh
تهیونگ و آنجلا:چیییی(شوکه)
دکتر: من دیگه مرخص میشم!
&دکتر بیرون رفت ولی آنجلا و تهیونگ خشکشون زده بود
آنجلا: به زور بلند شدم و پس کله ای نسار تهیونگ کردم:همش تقصیر توعه هنوز زن رسمی و شرعیت نشده تو راه توله داریم!
تهیونگ: خوب به من چه انگار یادت رفته خودت اون شب داشتی کرم میریختی
انجلا: واقعا الان داریم مدر مادر میشیم؟(تو فکر)
تهیونگ: حس عجیبیه نه؟؟(متفکر)
آنجلا: باید به جیمین بگیم و گرنه وقتی شکمم بزرگ شه باید ختمم رو بگیری
تهیونگ: یعنی..یعنی نمیخوای سقطش کنی؟(موسترب)
انجلا:چرا باید حاصل عشقمون رو بکشم؟
تهیونگ: دستش رو گرفتم و سرش رو بوسیدم و گفتم: بهترین هدیه زندگیم تو و وروجکمون
آنجلا: همچنین باغبون قلبم!(لبخند ملیح)
& تهیونگ و آنجلا وقتی از درمانگاه سلطنتی خارج شدن قصر رو هم برا ترک کردن به مرکز خریدی رفتن وارد مغازه سیسمونی فروشی شدن هر دو به وسایل به ذوق نگاه میکردن و انتخاب میکردن آنجلا و تهیونگ کفش نوزادی پسندید بعد از خرید اون کفش هر دو به قصر برگشت موقع شام بود و همه دور میز جمع شده بودن با خوشی در حال خوردن غذاشون بودن ناگهان تهیونگ بلند شد و
تهیونگ: من و آنجلا میخوایم چیزی رو بگیم
آنجلا: باکس سفید رو از زیر میز بیرون آوردم و بلند شدم و کنار تهیونگ ایستادم همه متعجب بهمون نگاه میکرد تهیونگ دستمو تو دستش قفل کرد و هر دو به سمت جیمین رفتیم باکس سفید رو به جیمین دادم وقتی گرفت متعجب بهمون نگاه کرد همه از اطراف میز بلند شدن و کنار هم جمع شدن
جیمین: این چیه!؟(متعجب)
انجلا و تهیونگ: خودت میفهمی!
آنجلا: جیمین در باکس رو برداشت همه با دیدن کفش نوزاد داخل باکس شوکه و خوشحال شدن لحنمو بچگونه کردم گفتم:
دائ شون میجه وختی اومخدم باخام بازی کونی؟(لحن بچه گونه)
انجلا: با سکوت جیمین همه ساکت شدن جیمین سرش رو بالا آورد و با چشای خیس به من و تهیونگ زل زد
جیمین: دارم دائی میشم؟(روبه تهیونگ و انجلا)
&تهیونگ و آنجلا سرشون رو تکون دادن
جیمین: من دارم دائی میشم( رو به جولیا)
جولیا : منم دارم عمهههه میشمممم(روبه جیمین
جیمین و جولیا: عررررر
جیمین و جولیا هر دو بغ*ل هم پریدن و جیغ میزدن
تهیونگ: من پدرش اینقدر احساساتی نشدم(پوکر)
آنجلا: ببندا پشت داداشم بد بگی فکتو پایین آوردم هیق(داره گریه میکنه)عاااا این صحنه خیلی خوبی بود(بلند داره عر میزنه)
&همه متعجب زل زده بودن به آنجلا حتی جیمنی و جولیا که هنوز توی بغ*ل هم بودن متعجب نگاه آنجلا میکردن
تهیونگ: چت شد یهو ....عزیزم خوبی(نگران)
یونگی: تاثیرات بار*داریه ... هرموناش داره بهم میریزه(خنده لثه ای)
کوک: خدا عاقبت بخیر کنه(خنده)
یونگی: صدای خودشون بس بود حالا صدای بچه وایی فکر کن مثل تهیونگ قراره پدرم رو در بیاره
آنجلا: تهیونگا ..هیق فکر کنم پدر بزرگ دوم بچمون هیق پیدا شد
&که همه زدن زیر خنده
اون شب برای همه شب عالی بود شاید فراموش نکردنی الان روز عروسی تهیونگ و آنجلاست اونا زندگی ۳ نفره ای رو میخوان شروع کنن ولی...
شرط پارت ها جدید فالو کردن پیج زیر 👇 💗 ✨
@taehyung_sh
۵۶.۸k
۲۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.