کپشن حتما بخون
#داستان_ترسناک
#ارسالی
اسمم آناشیده و ۲۰ سالمه
این خاطره برمیگرده به ۲ سال پیش.
ما خونمون اونموقع رو به روی یه زمین ول بود.
همه ی مامان و باباهامون هم خونه مامان جونم بودند.منو و دختر داییم و پسر داییم و پسر خالم رفیتم خونه ی ما بعد ما هممون اینجوری هستیم که به جن اعتقاد داریم و آدم های ترسویی هم نیستم وقتی ما رفتیم اونجا قرار شد فیلم ایت رو ببینم تقریبا تا ساعت ۱۲ شد که ما هم فیلم رو نگاه کردیم و همم خاطره ترسناک تعریف کردیم و اینا
بعد گفتیم که هممون روی یک کاغد یکار ترسناک رو مینیویسیم و همگی باید این کار رو انجام بدیم با هم
بخوام بگم تو ایم جمعمون پسر خالم از هممون بزرگ تر بود و جرات بیشتری هم داشت
این رو برگه نوشه بود بریم تو زمین رو به رویی
اونجا واقعا ترسناک و تاریک تاریک هم هست
من واقعا جرات اینکه برم رو نداشتم ولی از یه ور هم نمیتونستم نه بگم
خلاصه که ۴ تامون رفتیم پایین.
اولش که رفتیم یه چیز آهن مانندی اونجا بود و از اون ها بود که بالا پایینش کنی صدا میده
ما رفتیم تو اون زمین این آهن شروع کرد به صدا دادن و بالا پایین شدن
بعد هممون رفتیم عقب این صداش قطع بود
یعنی اینجوری بود که میرفتی جلو صدا میداد میومدیم عقب صداش قطع میشد
من همون موقع ریده بودم تو خودم و این ترس رو تو چهره همه بچه ها میدیم ،جز پسر خالم...
بعد پسر خالم برگشت بهمون گفت که این چیز انچان ترسناکی نیست بیاین بریم اونجا یه گودال عمیقه
منی که واقعا ترسبده بودم گفتم الان بریم اونجا میخای چیکار کنی؟
گفت میخوام ببینم جن وجود داره یا نه
گفتم الان این صدای اهنه وجود جنه
گفت الان هیچی نشده،لطفا بیاین بریم
که پسر داییم هم رفت پیش پسر خالم و منو دختر داییم هم مجبوری رفتیم یکم جلو تر
اونجا یه گودال بود هممون دورش وایساده بودیم که پسر خالم اسم شخصیت ایت رو آورد که الان واقعا یادم نمیاد بعد گفت اگر اینجا هستی به ما سلام کن
ما چند ثانیه اونجا وایساده بودیم که یه صدا از ته چاه اومد و گفت حیحی
فک کنین ۴ تامون با چه سرعتی داشتیم میدویدیم و خاطره هست که بین ما ۴ تا مونده
و شاید از نظرتون خیلی ترسناک نباشه ولی این صدا ها هیچوقت یادم نمیره
_ممنون میشم بزاری پستت
#داستانش_واقعیه_بخون
#ارسالی
اسمم آناشیده و ۲۰ سالمه
این خاطره برمیگرده به ۲ سال پیش.
ما خونمون اونموقع رو به روی یه زمین ول بود.
همه ی مامان و باباهامون هم خونه مامان جونم بودند.منو و دختر داییم و پسر داییم و پسر خالم رفیتم خونه ی ما بعد ما هممون اینجوری هستیم که به جن اعتقاد داریم و آدم های ترسویی هم نیستم وقتی ما رفتیم اونجا قرار شد فیلم ایت رو ببینم تقریبا تا ساعت ۱۲ شد که ما هم فیلم رو نگاه کردیم و همم خاطره ترسناک تعریف کردیم و اینا
بعد گفتیم که هممون روی یک کاغد یکار ترسناک رو مینیویسیم و همگی باید این کار رو انجام بدیم با هم
بخوام بگم تو ایم جمعمون پسر خالم از هممون بزرگ تر بود و جرات بیشتری هم داشت
این رو برگه نوشه بود بریم تو زمین رو به رویی
اونجا واقعا ترسناک و تاریک تاریک هم هست
من واقعا جرات اینکه برم رو نداشتم ولی از یه ور هم نمیتونستم نه بگم
خلاصه که ۴ تامون رفتیم پایین.
اولش که رفتیم یه چیز آهن مانندی اونجا بود و از اون ها بود که بالا پایینش کنی صدا میده
ما رفتیم تو اون زمین این آهن شروع کرد به صدا دادن و بالا پایین شدن
بعد هممون رفتیم عقب این صداش قطع بود
یعنی اینجوری بود که میرفتی جلو صدا میداد میومدیم عقب صداش قطع میشد
من همون موقع ریده بودم تو خودم و این ترس رو تو چهره همه بچه ها میدیم ،جز پسر خالم...
بعد پسر خالم برگشت بهمون گفت که این چیز انچان ترسناکی نیست بیاین بریم اونجا یه گودال عمیقه
منی که واقعا ترسبده بودم گفتم الان بریم اونجا میخای چیکار کنی؟
گفت میخوام ببینم جن وجود داره یا نه
گفتم الان این صدای اهنه وجود جنه
گفت الان هیچی نشده،لطفا بیاین بریم
که پسر داییم هم رفت پیش پسر خالم و منو دختر داییم هم مجبوری رفتیم یکم جلو تر
اونجا یه گودال بود هممون دورش وایساده بودیم که پسر خالم اسم شخصیت ایت رو آورد که الان واقعا یادم نمیاد بعد گفت اگر اینجا هستی به ما سلام کن
ما چند ثانیه اونجا وایساده بودیم که یه صدا از ته چاه اومد و گفت حیحی
فک کنین ۴ تامون با چه سرعتی داشتیم میدویدیم و خاطره هست که بین ما ۴ تا مونده
و شاید از نظرتون خیلی ترسناک نباشه ولی این صدا ها هیچوقت یادم نمیره
_ممنون میشم بزاری پستت
#داستانش_واقعیه_بخون
۱۲.۷k
۲۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.